چند تا پست عقب هستم ولي الان وقت ندارم كه بنويسمشان. شايد تا آخر اين هفته برسم به همه كه نه، بيشتر كارهام و شايد اين پست ها هم. مهمترين شون همون مورد اميدواري يا نااميدي است.
مهلت دو سه تا چيز با هم سر رسيده، و بايد خودم را راحت كنم از دست شان
در مورد سفر هم چند تايي موضوع رو مي خواهم بنويسم: دو سه تاش نگراني هايي كه يه مدتي يه دارم بهشون فكر مي كنم و هي بيشتر و پررنگتر مي شن برام، يه نگراني هم درمورد يكي از بهترين دوستام و زندگيش داشتم كه تا حدود خيلي زيادي بر طرف شد، در واقع او بايد نگران من باشه و اينكه آيا من بارزندگي ام را چه خواهم كرد
يه بحثي هم در مورد نسل ما كه بين دو نسل بزرگ شده با آرمان وايدئولوژي و نسل بزرگ شده در بي آرماني به دنيا آمده ايم، بين اوج مزخرفات دنياي دو قطبي و آرمان گرايي و پايان تاريخ
معلوم نيست چند بار فرصت خواهم داشت تا در ساحلي به زيباي ساحل شني بندر ديلم، آزاد، رها و يله، بدوم و اززيبايي دريا و بارش باران از اين دنياي ... فاصله بگيريم، هر چند كه كلي ساحل، در نمي دانم كجاها!، هست كه مي خواهم بدوم در روي شن هاشان
بايد تيشه و قلمي يافت، يا شايد هم ابزاري مدرن بهتر باشد، تا "
بر ديواره برج ها و ساختمان ها در شهرها
كشيد و باز تعريف كرد
خدا
انسان
"و عشق را
.چقدر دلتنگي زود به سراغ مسافر مي ياد و چقدر در اين شهر درندشت درگير مسايل بي ارزش هستيم و
۱ نظر:
حسام چقدر قشنگ می نویسی!
alrsar
ارسال یک نظر