۱۳۸۶ شهریور ۴, یکشنبه

احساس خاکستری

دوستانی، بهتر از آب روان دارم
راهنمایی هاشان، کمک هاشان ،تلاش هاشان برای کمک به من
فاصله هم بی تاثیر است گویا به لطف ارتباطات
هرچند
کنار هم بودن چیز دیگری ست
کاش می شد نوشت
***
انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم هر وقت خواست
در بیست سالگی متولد بشوم
انگار
فرصت برای حادثه از دست رفته است
از ما گدشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
-جرات دیوانگی، قیصر امین پور-
***
در حال پوست انداختنم، از پوسته تخم خارج شدن یا شاید در حال بافتن پیله دور خود
نه
به زودی پیله را ترک می کنم
***
و نپرسیم کجاییم
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
***
سه هفته ای است چراغ وبلاگ خاموشه
ببخشید
ممنون از دوستانی که کامنت گذاشته بودن و ببخشید برای تاخیر در جواب دادن یا حداقل تشکر

۱۳۸۶ مرداد ۱۶, سه‌شنبه

به تو که خاطره ها مو به همیشه می بره

هر که رفت،
پاره ای از دل­مان
را با خود برد
-
همیشه با یک سفر آغاز می ­شود
درست وقتی که فکر می­کنی رسیده­ای
تازه ابتدای راه است

***
آرش می­گه : علی موند و حوضش

پیام هم فرار مغزها کرد. نشت نشا هم پیشنهاد شده به عنوان معادل برای ترجمه brain drain
***
Failing to plan is planning to fail.

مخالفت با جنگ عراق چرا؟

در این چهار سالی که از حمله آمریکا به عراق می گذرد همیشه این سوال در ذهن من وجود داشته که چرا باید با چنین اتفاقی مخالف بود؟

1) اگر مخالفان معتقدند که امریکا این اقدام را نه برای بهتر شدن زندگی مردم عراق، که برای منافع خود انجام داده است، آنگاه باید به این سوال پاسخ بدهند که اگر بر فرض هم چنین بوده، آیا اشکالی دارد که آمریکابه دنبال منافع خود بوده باشد؟ یعنی اگر نتیجه این اقدام برای مردم عراق مثبت باشد آنوقت باید بگوییم این کار بد است چون آمریکاییها آنرا با خلوص نیت انجام نداده اند؟

2) اگر با نفس جنگ و کشته شدن انسانها مشکل دارند باید در نظر داشته باشند که صدام در زمان حکومت خود 3،400،000 از مردم عراق و 400،000 ایرانی و نمی دانم چقدر کویتی را به قتل رساند و معلوم نیست که اگر حکومتش تداوم می یافت چند نفر دیگر را می کشت. اگر کشته های عراقی را بر روزهای حکومت صدام تقسیم کنیم می شود روزی 345 نفر. در حال حاضر روزی حدود 100 نفر در خشونت های فرقه ای کشته می شوند. کدام یک بهتر است؟ اگر مرگ یک نفر از مرگ چند نفر جلوگیری کند کدام یک بهتر است؟ آنها که از چنین منظری اعتراض دارند چرا هر روز در 27 سال حکومت صدام فریادشان به هوا نبود؟

3) اگر امریکاییها به این دلیل با جنگ مخالفند که فرزندانشان در آن کشته شدند خوب می توان به آنها حق داد. اما پس بقیه مردم دنیا چرا مخالفت می کنند؟

4) اگر مانند اکبر گنجی می گویند دموکراسی را نمی توان به زور سرنیزه به کشوری آورد، باید به این سوال پاسخ بدهند که آیا وجود حکومت نیم بندی مانند حکومت کنونی شرایط بهتری برای گذار به دموکراسی فراهم نمی کند؟ و اگر این اتفاق نمی افتاد چگونه ممکن بود بشود صد حزب بعث را از سر راه تاریخ عراق و منطقه برداشت؟

5) بالاخره اگر می پرسند "مگر آمریکا همان نبود که در جنگ ایران از عراق و صدام حمایت کرد؟" باید گفت چرا درست، اما حالا که کار امریکا به نفع مردم عراق و منطقه است آیا ما باید بر اساس نفع خودمان عمل کنیم یا بگردیم به دنبال نیت ها و منافع آمریکا؟

بنابراین بر خلاف جنگ ویتنام، من به دلایل بالا به اتفاقاتی که در عراق افتاده خوشبین هستم و آنرا اقدام نکوهیده ای نمی دانم. حوادث تلخی که اتفاق می افتند شاید مشابه چرک کردن زخمی پس از عمل جراحی باشند. عملی که اگر انجام نمی شد، جان بیمار در خطر بود. فراموش نکنیم ملت فرانسه با دوازده میلیون جمعیت در زمان انقلاب کبیر 1،200،000 نفر از جمعیت خود را از دست داد تا توانست عقب ماندگیهایش را جبران کند.

اما در عوض چند ملاحظه دارم که در اینجا به آنها اشاره می کنم:

1) حالا که جنگ اتفاق افتاده اما هنوز حکومت جدید تثبیت نشده است، آمریکاییها به حکم منافع مردم عراق و منافع بلند مدتی که در حمایت از دموکراسی دارند، حق ندارند نیروهای خود را از عراق خارج کنند و میدان را به دست تندروهای سنی مذهب یا اکثریت شیعه بیاندازند تا مجددا دیکتاتوری جدیدی مشابه زمان صدام ایجاد کنند. در این زمان مخالفت با ادامه جنگ از هر سو که باشد، هزاران با بدتر از مخالفت اولیه با آن است.

2) اگر حکومت جدید نتواند از عهده آبادانی کشور و تامین امنیت آن بر آید و وضعیت در میان مدت از دوره حکومت صدام بدتر شود، آنگاه بنا به تجربه تاریخی لحظه مرگ دموکراسی عراقی فرا رسیده و مردم مجددا به استبداد برای تامین نیازهای اولیه خود تن خواهند داد. بنابراین موفقیت دولت دموکراتیک در تامین امنیت و توسعه به مقداری بیش از دوران گذشته، شرط بقای دموکراسی نوپا در عراق و افغانستان است که متاسفانه چشم انداز روشنی در عراق دیده نمی شود.

۱۳۸۶ مرداد ۱۳, شنبه

امیدواریم در زمان زنده بودنمان !؟

۱۴ مرداد سال ۸۶ و ۱۰۱ سالگی مشروطه در حالی می رسد که محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، علی وفقی، بهاره هدایت، مهدی عربشاهی، حنیف یزدانی، عبدالله مؤمنی، بهرام فیاضی، حبیب حاجی‌حیدری، مرتضی اصلاحچی، مجتبی بیات، مسعود حبیبی، سعید حسین نیا، آرش خاندل،اشکان غیاسوند، محمدحسین مهرزاد، احمد قصابان، مجید توکلی، احسان منصوری و امیر یعقوبعلی در بند هستند.
به احترام این فرزندان آزادی خواه و عدالت طلب ایران که تعدادی از آن ها وبلاگ نویس نیز هستند، ما جمعی از وبلاگ نویس ها تصمیم گرفته ایم که نام وبلاگهای خود را در این روز به "۱۴ مرداد، روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند" تغییر دهیم.
August 5th 2007 is the 101-st anniversary of the Iranian constitutional revolution. BUT Iranian people still struggle for democracy and student activists are still sent to jails
Several student activists spend this year’s anniversary in jails. They include Mohammad Hashemi, Ali Nikoonesbati, Ali Vefghi, Bahareh Hedayat, Mehdi Arabshahi, Hanif Yazdani, Abodllah Momeni, Bahram Fayyazi, Habib Hajiheydari, Morteza Eslahchi, Mojtaba Bayat,, Masood Habibi, Saeed Hossein-nia, Arash Khandel, Ashkan Ghiasvand, Mohammad-Hossein Mehrzad, Ahmad Ghassaban, Majid Tavakoli, Ehsan Mansouri, and Amir Yaghoub-aliIn support and memory of our fellow activists, who some of them are bloggres as well, a group of Iranian bloggres will change their blog title on August the 5th to "August the 5th: The day of support for jailed Iranian students". We invite you, even as a non-Iranian blogger, to participate in this cause. You can join by sending us e-mail to 14.mordad@gmail.com or write the name of your weblog in the comment box below, so it will be added to the list of the supporting weblogs
در این زمانه بی های و هوی لال پرست همه چیز مجازی شده، همبستگی مجازی