۱۳۸۶ آذر ۵, دوشنبه

تو را دوست می دارم

تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم
برای خاطر عطر گسترده ی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می شود برای نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی رِماندشان
تو را به خطر دوست داشتن دوست می دارم
جز تو که تواند مرا منعکس کرد؟ من خود ، خویشتن را بس اندک می بینم
بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز
و از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند
تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگی ات ، که از آن من نیست
تو را به خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
تو می پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
(پل الوآر)
ترجمه: احمد شاملو


بخش اول این شعر چندین و چند بار در سریال مدار صفر درجه خوانده شد

سریال خوش ساختی بود، بسیاری از موارد ممنوعه، مانند بیان دوست داشتن و عشق بدون پرده، در آن وجود داشت که جای امیدواری ست. با داستان کلی کاری ندارم، چون بیشتر از 6- 7 قسمت را ندیده ام و نظر دادنم مجاز نیست. اولین باری که یک قسمت را دیدم برای کاری خونه پیام بودم که همین متن شعر بالا در کلاس درس برای دو نفر دکلمه شد و چقدر جذاب و تاثیرگذار بود

آخرین سکانس سریال هم به نظرم بسیار زیبا بود

هر چند یک نقد به داستان دارم که آخر کار معلوم نشد نتیجه این که این تعداد ایرانی برای رساندن اسناد به دست سارا جان خود را از دست دادند چه بود و شد؟ گویا باز هم مثل باقی موارد فقط کاری را انجام می دهیم بدون فکر به نتیجه

یا اینکه بسنجیم حساب زود و زیان را برای خودمان و اطرافیانمان

و به تعویق می اندازیم بسیاری از کارها را به خاطر کارهای دیگر به دلایلی که امیدواریم بیارزند!-
پ.ن.: این رو حدودا بایک هفته ای تاخیر دارم می نویسم

***

شب آینده، یعنی دوشنبه شب، در تهران نزدیکی های ماه می توان مریخ را دید

نمی دونم جاهای دیگه کره زمین هم بشه یا نه؟
***

از وبلاگ بلوط
دوستی فقط به اسم نیست. انرژی می خواهد و وقت. باید طرف را از اول شناخت. با حساسیت هایش و تمام خاطرات و تاریخش آشنا شد. بعد دانست کدام حرف را زد یا نزد. بعد فقط هم که به اسم نیست. باید دلجویی هم کرد و باید بشود حرف دل را هم زد. از رابطه هایی که الان دور و برم است راضی ام. به عمق رفاقت بیشتر از طول لیستش اهمیت می دهم.

با بعضی از بخش ها هم موافق نیستم، هنوز هم اگر به نظرم کسی بیارزد با اینکه هیجده ساله نیستم حاضرم وقت بگذارم و اگر پیش بیاید حاضرم شبکه روابطم را گسترش بدهم
***
این نیما کجاست و چه غلطی میکنه؟؟؟

۱۳۸۶ آذر ۴, یکشنبه

سازمان ملل به مثابه پارلمان جهان

الجزیره تو بخش witness داره یه برنامه عجیب غریب نشون می ده. ازش سر در نمی آرم. داستان یه سری زن و مرده که مجردن و دنبال همسر یا دوست یا یه همچین چیزی هستن. مثل اینکه دهدار روستای مردا که تو یونان هستن بردتشون تو یه دهی تو روسیه که با یه سری خانوم آشنا بشن و احتمالا کسی رو برای دوستی انتخاب کنن! می گم که عجیبه!

حالا به هر حال. صحنه اولین ملاقاته تو یه رستوران و خانوما و آقایون سر میزا نشستن و مجری برنامه میکروفونو میده دست افراد تا خودشونو معرفی کنن. همه خودشونو معرفی می کنن و از جمله دهدار اون روستاهه تو یونان. خیلی ریلکس اومده با اینا نشسته و در واقع مسئول برنامست. از شخصیتش که اینقدر راحت نشسته بود و با مردم حال می کرد کیف کردم. یه لحظه مقایسش کردم با تصوری که ما از شهردار شهرمون یا یه شهر کوچیک یا یه ده داریم. یه آدم رسمی و با تشریفات، با لباس رسمی و معمولا با قیافه رسمی با کلی کبکبه و دبدبه که با بقیه فرق داره و بادمجون دور قاب چینا به ترتیب سلسله مراتب دور و ورشو گرفتن.

با خودم فکر کردم که دنیا چه قشنگ می شد اگه مردم هرجایی راحت یه عده رو از بین خودشون برای اداره اموراتشون انتخاب می کردن و کار اون نماینده یا نماینده ها مثل کار بقیه صرفا رتق و فتق امور بود. بدون شان و جایگاه بالاتر و احساس جو گرفتگی ناشی از قدرت داشتن.

بعد ذهنم پرواز کرد رفت تو این فکر که دنیا چه خوب می شد اگه همین سلسله مراتب انتخاب نماینده ها در همه سطوح وجود داشت و می رفت تا اونجا که در نهایت یه پارلمان هم برای کل جهان تشکیل می دادیم و توش نماینده انتخاب می کردیم که اموری رو که لازمه در سطح جهانی راجع بهش تصمیم گیری بشه اونجا در موردشون تصمیم گیری کنیم. در هر سطحی از این ساختار هم در مورد اموری تصمیم گیری می شد که تو سطح پایینتر نشه در موردشون تصمیم گیری کرد. یعنی همون اصلی که اتحادیه اروپا بر اساسش ساخته شد و بهش می گن Subsidiarity.

اینم توضیحش (حال ندارم ترجمه کنم):

Subsidiarity

The subsidiarity principle is intended to ensure that decisions are taken as closely as possible to the citizen and that constant checks are made as to whether action at Community level is justified in the light of the possibilities available at national, regional or local level. Specifically, it is the principle whereby the Union does not take action (except in the areas which fall within its exclusive competence) unless it is more effective than action taken at national, regional or local level. It is closely bound up with the principles of proportionality and necessity, which require that any action by the Union should not go beyond what is necessary to achieve the objectives of the Treaty.

خلاصه اینکه فکر کردم سازمان ملل در واقع فعلا مثلا شبیه همون پارلمان جهانیه با این تفاوت که هر کشور صرفنظر از اندازش یه نماینده داره که تازه اونم مردم انتخاب نمی کنن و ضمنا 5 تا کشورم توش همه کاره هستن و حق وتو ندارن. هنوز ما انسانها به اون درجه از کمالات نرسیدیم که از یه همچین سازمانی به عنوان پارلمان جهان دارای حق قانون گذاری با قوانینی لازم الاجرا برای همه استفاده کنیم. سازمانی که احزابی در مقیاس جهانی برای کسب رای مردم جهان توش با هم رقابت کنن و تلاش کنن که جهان رو بهتر اداره کنن.

شاید اون روز هیچوقت نرسه و همیشه قانون جنگل بر زندگی جمعی ما حاکم بمونه. اما امیدوارم که روزی این اتفاق بیفته.

پاورقی: ببخشید که این پست یه کم جفنگ بود و از قوز رسید به شقیقه. به هر حال این نشون می ده از چه چیزای بی ربطی می شه به چه چیزای با ربطی رسید.

پاورقی 2: jupihes جان بالاخره انقدر فشار اوردی نوشتم J

۱۳۸۶ آبان ۲۶, شنبه

WHAT I LEARNED FROM LIFE

دو سه سالی قبل به صفحه این استاد دانشگاه

MARIA PETROU

برخورده بودم که برایم جالب بود عباراتی که نوشته به عنوان درسهایی که از زندگی آموخته. دوباره به این صفحه رسیدم

"There are no miracles; only results of hard work."
*
"Adaptability is the art of survival."
*
"There are no professional friends. There are colleagues, partners or competitors. If you think otherwise, your sensory perceptions are deceiving you."
*
"Beware of the man who manufactures his future; he probably has a manufactured past and a manufactured present."
*
"There is always a bus you miss before the one you catch"

***

به این فکر می کنم که چند سال بعد من در این مورد چه می توانم بنویسم

امیدوارم بیشتر چیزهایی را که احتمالا می خواهم با حسرت بگویم به موقع و سر وقتشان بفهمم و عمل کنم بهشان تا اینکه بعدان افسوسشان را بخورم

***

دو تا لینک :

فعال جامعه مدنی، سهراب رزاقی را آزاد کنید

در رثای توقیف «خاطره‌ی دلبرکان غمگین من»


۱۳۸۶ آبان ۱۵, سه‌شنبه

« خاطره میشه »
خاطره میشود، جمله ای است که خیلی وقتها میگویم. یعنی، عملی که در زمان حال رخ داده است و اثرش تا آینده ادامه خواهد داشت، البته با تغییر ماهیت. در آینده جذاب و خنده دار میشود! طراحی و ساختن احساس آینده مان! ما در سالهای بعد این کار را به یاد می آورم و به آن خواهیم خندید و باهاش حال میکنیم!!! ( این یادآوریها معمولا جمعی هستند که جذاب نشان میدهند برای همین از فعلهای جمع استفاده میکنم. ) در آینده چه چیزهایی را به یاد خواهیم آورد و نسبت به یاد آوریشان چه احساسی خواهیم داشت؟ ما با ارجاع به آینده چه کار میکنیم؟ شاید؛ مدیریت آینده، گذشتن از حال و یا شاد شدن به خاطر اینکه در آینده با یادآوری اینها خوشحال میشویم! یا
ایجاد تحمل، و یا توجیه یک کار احمقانه! با حال چه میکنیم؟ چگونه از آن دفاع میکنیم؟ آیا تغییر نخواهیم کرد؟ و حتما نسبت به این
کارها شادمان خواهیم شد؟ در آینده فقط یک تفسیر وجود خواهد داشت؟ آیا گذشته همیشه در یادآوریها جذاب است؟ سایه آینده بر سر
حال چه میکند و چه میخواهد؟ آیا ما با قدرت حال، آینده را از استقلال می اندازیم؟ برای استقلال آینده فکری بکنیم!؟ ( این هم باز دخالت
حال در آینده است! ) برای خارج شدن از سیطره حال بر آینده و رسیدن به حالِ حال کاری کنیم

۱۳۸۶ آبان ۱۴, دوشنبه

Dynamic programming

Dynamic programming addresses the question how can a system learn to improve long-term performance when this may require sacrificing short-term performance?*

I have red this few days ago and I thought how this can be extend to our (social, emotional, economical and ...) life, for we are not aware of our simulation time in this world.
May be it is the main concern we should take care?


* S. Haykin, Neural Network: a Comprehensive-Foundation, 2nd edition, Engle-. wood Cliffs, NJ: Prentice-Hall, 1999.