۱۳۸۵ اسفند ۱۴, دوشنبه

Swimming against the stream

Only those who are swimming against the stream know the strength of it.


شايد ده روزي ست که مي خواهم در مورد کلاس اتمام SPIP بنويسم و چهار آموزگار کلاس، جادي، محبوبه، مسعود و نوشين، که بعد از اتمام دوره ي پنج جلسه اي کلاس با سه تاشون* دوست شده ام. درگيري هايم نگذاشت تا اينکه امروز با اين خبر دستگيري و نوشته ي سولوژن ديدم که، من هم لااقل يک دوست که از نزديک مي شناسمش در اين جمع دستگيرشدگان دارم، هر چند تعدادي را هم به صورت مجازي با وبلاگ هاشان مي شناسم. با محبوبه سر داروي ايدز و اخبار مرتبطي که داشت بعد از يک جلسه کلاس حدود يک ساعتي صحبت کرده بودم که تو يک پست اشاره کردم.

الان مني که تقريبا هيچ فعاليت و کمکي نداشتم گيج، سر در گم و شاکي ام؛ احتمالا ديگران هم حتما و خيلي بيشتر. لااقل از صحبت تلفني با دو سه دوست که چنين چيزي به وضوح قابل برداشت بود. ولي بايد هميشه آماده بود براي قلب شرايط و مبارزه با نوميدي**. يک نکته جالب اينکه خبر را زودتر از سايت هاي خبري از طريق وبلاگ ها دريافت کردم، وبلاگ سولوژن و وبلاگ جادي و اميد معماريان همگي خارج از ايرانند الان. اين قدرت وبلاگستان در توزيع اخبار و محتوي رو بايد به کار گرفت.

Life finds the meanings only in the struggles!

پي نوشت: ديروز داشتم با مادرم و يکي از دوستاش در مورد وضعيت جامعه و دغدغه هاي نسل ما و ... صحبت مي کردم، مثال تجمع آرام در اعتراض به يک موضوع را زدم و اينکه تهديد مي شنوند تجمع کنندگان به اينکه جمع تان مي کنيم، امروز نمونه اي اتفاق افتاده است.

* با جادي دوست بودم.

** به نظر چه مي توان کرد؟ مي نويسم.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام! (:

منتظرم پاسخ ** را بدهی!
جالب است دانستن راه‌حل‌ها در این شرایط بی‌راهی.