۱۳۸۶ خرداد ۹, چهارشنبه

سرباز



شخصیت سرباز رو سالهاست که دوست دارم.

سرباز همیشه برای من نماد انسانی بوده که به خاطر یک هدف غیر شخصی زندگی سختی داره و حتی جونشو هم به خطر میندازه.

روح سرباز این آمادگی رو داره که همه آرامش ها و خوشیهای زندگی رو برای وظیفه ای که بر عهدشه قربانی کنه

هیچ خوشی برای سرباز دائمی نیست

سرباز وظیفه ای داره که برای اون وظیفه زندگی می کنه.

ولی همین سرباز چند تا بدی بزرگ داره که منو می ترسونه

سرباز مطیع مافوقه و طبق دستور عمل می کنه

رفتارش نتیجه فکر خودش نیست

سرباز میتونه دنیارو به آتیش بکشه (یاد کاسترو و استالین می افتم)

سرباز آدم می کشه و ویران می کنه

گاهی کسایی رو نا خواسته می کشه که بی گناهن

از همه بدتر خیلی وقتا سرباز بازیچه و قربانی پستی بالا دستیها و ایدئولوژیها و همه چیزهای غیر انسانی میشه

از این چیزاش بدم میاد

از اینها گذشته واقعیت اینه که

همیشه نمی شه سرباز بود، همیشه نمیشه در وضعیت جنگی زندگی کرد

همیشه قضاوت در مورد کار درست و زندگی درست به راحتی شغل سرباز نیست

همیشه کشیدن ماشه و شلیک کردن درست نیست

تو دنیای واقعی مسائل یچیده تر از اونن که جوابشون آره یا نه و دوست یا دشمن باشه

اما از اون چیزای خوب سرباز خیلی خوشم میاد

آمادگی ذهنی برای تحمل سختی هایی که محصول خود خواهی نیستن

آمادگی ذهنی برای گذشتن از خوشیها و داشته هایی که آدم رو از انجام وظیفه باز می دارن (اما وظیفه ای که با فهم خودت بهش رسیدی و مدام سعی می کنی بازبینیش کنی)

جستن

یافتن

و آنگاه

به اختیار برگزیدن

و از خویشتن خویش بارویی پی افکندن

و از خویشتن خویش بارویی پی افکندن

بارویی پی افکندن از خویشتن خویش...

۱ نظر:

نفر اول گفت...

" Every pawn is potential queen"

با همین باز بینی و باز تعریف مداوم است که احتمالا می توان از سرباز بودن صرف فراتر رفت، سرباز زاده می شویم ولی اگر بتوانیم از توانایی هامان استفاده کنیم شاید

حرکت های ممکن سرباز، در مقایسه، محدودترند ولی شاید بتوان