در این چهار سالی که از حمله آمریکا به عراق می گذرد همیشه این سوال در ذهن من وجود داشته که چرا باید با چنین اتفاقی مخالف بود؟
1) اگر مخالفان معتقدند که امریکا این اقدام را نه برای بهتر شدن زندگی مردم عراق، که برای منافع خود انجام داده است، آنگاه باید به این سوال پاسخ بدهند که اگر بر فرض هم چنین بوده، آیا اشکالی دارد که آمریکابه دنبال منافع خود بوده باشد؟ یعنی اگر نتیجه این اقدام برای مردم عراق مثبت باشد آنوقت باید بگوییم این کار بد است چون آمریکاییها آنرا با خلوص نیت انجام نداده اند؟
2) اگر با نفس جنگ و کشته شدن انسانها مشکل دارند باید در نظر داشته باشند که صدام در زمان حکومت خود 3،400،000 از مردم عراق و 400،000 ایرانی و نمی دانم چقدر کویتی را به قتل رساند و معلوم نیست که اگر حکومتش تداوم می یافت چند نفر دیگر را می کشت. اگر کشته های عراقی را بر روزهای حکومت صدام تقسیم کنیم می شود روزی 345 نفر. در حال حاضر روزی حدود 100 نفر در خشونت های فرقه ای کشته می شوند. کدام یک بهتر است؟ اگر مرگ یک نفر از مرگ چند نفر جلوگیری کند کدام یک بهتر است؟ آنها که از چنین منظری اعتراض دارند چرا هر روز در 27 سال حکومت صدام فریادشان به هوا نبود؟
3) اگر امریکاییها به این دلیل با جنگ مخالفند که فرزندانشان در آن کشته شدند خوب می توان به آنها حق داد. اما پس بقیه مردم دنیا چرا مخالفت می کنند؟
4) اگر مانند اکبر گنجی می گویند دموکراسی را نمی توان به زور سرنیزه به کشوری آورد، باید به این سوال پاسخ بدهند که آیا وجود حکومت نیم بندی مانند حکومت کنونی شرایط بهتری برای گذار به دموکراسی فراهم نمی کند؟ و اگر این اتفاق نمی افتاد چگونه ممکن بود بشود صد حزب بعث را از سر راه تاریخ عراق و منطقه برداشت؟
5) بالاخره اگر می پرسند "مگر آمریکا همان نبود که در جنگ ایران از عراق و صدام حمایت کرد؟" باید گفت چرا درست، اما حالا که کار امریکا به نفع مردم عراق و منطقه است آیا ما باید بر اساس نفع خودمان عمل کنیم یا بگردیم به دنبال نیت ها و منافع آمریکا؟
بنابراین بر خلاف جنگ ویتنام، من به دلایل بالا به اتفاقاتی که در عراق افتاده خوشبین هستم و آنرا اقدام نکوهیده ای نمی دانم. حوادث تلخی که اتفاق می افتند شاید مشابه چرک کردن زخمی پس از عمل جراحی باشند. عملی که اگر انجام نمی شد، جان بیمار در خطر بود. فراموش نکنیم ملت فرانسه با دوازده میلیون جمعیت در زمان انقلاب کبیر 1،200،000 نفر از جمعیت خود را از دست داد تا توانست عقب ماندگیهایش را جبران کند.
اما در عوض چند ملاحظه دارم که در اینجا به آنها اشاره می کنم:
1) حالا که جنگ اتفاق افتاده اما هنوز حکومت جدید تثبیت نشده است، آمریکاییها به حکم منافع مردم عراق و منافع بلند مدتی که در حمایت از دموکراسی دارند، حق ندارند نیروهای خود را از عراق خارج کنند و میدان را به دست تندروهای سنی مذهب یا اکثریت شیعه بیاندازند تا مجددا دیکتاتوری جدیدی مشابه زمان صدام ایجاد کنند. در این زمان مخالفت با ادامه جنگ از هر سو که باشد، هزاران با بدتر از مخالفت اولیه با آن است.
2) اگر حکومت جدید نتواند از عهده آبادانی کشور و تامین امنیت آن بر آید و وضعیت در میان مدت از دوره حکومت صدام بدتر شود، آنگاه بنا به تجربه تاریخی لحظه مرگ دموکراسی عراقی فرا رسیده و مردم مجددا به استبداد برای تامین نیازهای اولیه خود تن خواهند داد. بنابراین موفقیت دولت دموکراتیک در تامین امنیت و توسعه به مقداری بیش از دوران گذشته، شرط بقای دموکراسی نوپا در عراق و افغانستان است که متاسفانه چشم انداز روشنی در عراق دیده نمی شود.
۱ نظر:
pesar kheili bahal bud
dastekam hamin ke kamelan ba nazare omoomi mokhalef e o kharghe adatie, ba arzeshe. faghat baraye man 1 saal hast: age mardome aragh ve democracy beresand ama ta modatha masaln 20 sal be esteghlale kamel naresand,,,, unvaght moadele 1 majhoole dige ham khahad dasht ke ayande ast.
mamnun az neveshte ast
ارسال یک نظر