۱۳۸۶ شهریور ۴, یکشنبه

احساس خاکستری

دوستانی، بهتر از آب روان دارم
راهنمایی هاشان، کمک هاشان ،تلاش هاشان برای کمک به من
فاصله هم بی تاثیر است گویا به لطف ارتباطات
هرچند
کنار هم بودن چیز دیگری ست
کاش می شد نوشت
***
انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری تر از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم هر وقت خواست
در بیست سالگی متولد بشوم
انگار
فرصت برای حادثه از دست رفته است
از ما گدشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
-جرات دیوانگی، قیصر امین پور-
***
در حال پوست انداختنم، از پوسته تخم خارج شدن یا شاید در حال بافتن پیله دور خود
نه
به زودی پیله را ترک می کنم
***
و نپرسیم کجاییم
و نپرسیم که فواره اقبال کجاست
***
سه هفته ای است چراغ وبلاگ خاموشه
ببخشید
ممنون از دوستانی که کامنت گذاشته بودن و ببخشید برای تاخیر در جواب دادن یا حداقل تشکر

هیچ نظری موجود نیست: