۱۳۸۶ مهر ۸, یکشنبه

بلاتکلیف

(یادداشتی از یک مهمان)

نقاشی قشنگیه! خوب کشیده شده، نقاشی دیواری میدان ونک را میگویم! ایران، تهران، میدان ونک، میدانی در میانه بالایی شهر. اولین بار که دیدم اش، خوشحال شدم، نقاشی گل، مرغ و شمع و از این چیزها نبود، و یا پرتره حضرات، که نه از باب زیبا بودنشان که از جهت قدرتمند بودنشان کشیده شده اند! به زمین نزدیک شده، به آدمها، دو مرد بچه به دوش پشت به میدان در جاده ای، چند ساختمان چند طبقه، زنی در حال تکاندن زیر اندازی و درخت و تپه زارهای سر سبز! چند سئوال؛ این نقاشی چی است؟! چه چیز را نشان میدهد؟ و یا بیان میکند؟ واقعیت، رویا، آرزو، و یا این نقاشی کجاست؟ و این آدمها کی هستند؟ شهری با تپه زارهای سرسبز و یا روستایی با ساختمانهای چند طبقه؟ آیا دوگانه ای تصویر شده است؟ آشتی کنان شهر و روستا؟ و یا طبیعت و دست ساخته؟ و یا سنت و مدرن؟! و یا حرکتی سرخوشانه و شاید اعتراضی از شهر و پشت به آن به سوی روستا است؟ زن در خانه و مشغول تکاندن زیر اندازی اما در آپارتمان و مرد در بیرون خانه اما مشغول بچه داری؟ کدام، شهر است؟ کدام، واقعیت است؟ میدان و یا نقاشی؟ آیا این یک شهر آرمانی است؟ روزی با تلاش ما میدان شبیه نقاشی میشود؟! و یا اینکه روزی ذهنیت ما و نقاشی مان شبیه میدان؟! شهر خوب چه شکلی است؟ .......................................................

۱ نظر:

Parastoo گفت...

چقدر اين مهمان آشنا به نظر مي آيد!!!
واقعن خوشحال‌كننده است كه چيزي اينجا ازش مي خوانم.
به خصوص با اين ديد متفاوت و جالب