- قدرت از ارتباط به دست می آد. رابطه دو نفر با هم تا زمانی دوام پیدا می کنه که طرفین از رابطه سود ببرن یا دست کم ضرر نکنن و گزینه بهتری هم نداشته باشن.
- قدرت وقتی به دست می آد با خودش این دردسر رو به همراه میاره که مجبوری حفظش کنی. ولی وقتی نداریش نداریش. البته نداشتنشم برای آدم محدودیت و ناراحتی به دنبال داره.
- قدرت وقتی از راه انقیاد دیگران به دست بیاد بسیار شکننده و ناپایداره. وقتی دیگران برای مخالفت با شما مجبور شن هزینه گزافی بپردازن ممکنه خیلی راحت یه دفه بزنن زیر بازی و اون وقت دیگه کسی نمی مونه که شما در رابططون با اون بتونین قدرتی به دست بیارین
- قدرت مند شما اگه به بهای ضعیف نگه داشتن دیگران بخواد به دست بیاد معنیش اینه که دیگران از رابطه با شما که شما دارین توش تولید قدرت می کنین آسیب می بینن. این وضع نمی تونه پایدار باشه و مردم واینمیسن تا شما سوارشون بشین
- آدمهای باهوش می دونن که جمع جبری قدرت ثابت نیست. آدمهای باهوش برای اینکه تو یه جمعی قدرت و اثر گذاری داشته باشن نمی زنن دیگران رو ناکار کنن و دهنها رو ببندن.
- آدمهای باهوش به خوبی می دونن که برای قدرتمندتر از دیگران بودن باید بیش از دیگران تلاش کرد و وقت گذاشت. صدای کلفتر و فریاد بلندتر یا بازی کثیف قدرت نمیاره هرچند که ممکنه چند صباحی آدم نادون رو به این خیال بندازه که اتفاقی افتاده.
- قدرتمند بودن به معنی درستش یعنی اینکه بتونی با سعی و تلاش خودت، با رعایت منافع دیگران و درک درست از واقعیتِ وجودِ اونهایی که طرفت هستن و بدون اینکه به بقیه آسیبی بزنی و حتی بهتر از اون ضمن اینکه به توانمندتر شدن و قدرتمندتر شدن دیگران کمک کنی بتونی تو تعادل نیروها دست بالا رو داشته باشی. به این ترتیب قدرت چیزیه که برای حفظش باید مدام تلاش کرد و استراتژی عوض کرد.
- اینا می تونه چیزایی باشه که به قدرت اسیب میزنه: عصبانی شدن و واکنش بی موقع نشون دادن، نشناختن وضع موجود و تحمیل تصورات خود به واقعیت بیرونی، آسیب زدن به دیگران در رابطه، به موقع کوتاه نیومدن و عقب نشینی نکردن، در چند جبهه درگیر جنگ شدن و تقسیم توان، به رسمیت نشناختن قدرتهای دیگه ای که واقعا وجود دارن هرچند ما دوسشون نداریم (اشتباهی که شاه در مقابل نیروهای اسلامی کرد – مثال سیاسیه اما می تونین در سطح فردی بهش فکر کنین)
- قدرت کوری میاره. آدم وقتی قدرت داره خیالش راحته که فلان راهو رفته و به این قدرت رسیده و ممکنه روششو به اشتباه به افراد جدیدی اعمال کنه که امکانپذیر نباشه یا از تغییر شرایط بیرونی غافل شه و راه حل قدیمی رو استفاده کنه. نشونه این کوری اینه که آدم نشونه هایی از مقاومت دیگران یا کاهش قدرتش می بینه بدون اینکه بتونه به موقع بفهمه چرا این اتفاق افتاده و تصمیم لازم رو بگیره.
- قدرتی که از بازی شطرنج بدست میاد با قدرتی که تو کتک کاری گیر آدم میاد این فرقو داره که تو روش اول نه آسیب می زنی و نه آسیب می بینی و همیشه فرصت برای جبران هست. این یه قدرت پایدار و نرمه. اما تو دومی هربار شکست ممکنه به معنی نابودی باشه. این بازیه سود حداکثر یا زیان حداکثره و قمار خطرناکیه و به همین دلیل ناپایداره. دیکتاتورهای تمامیت خواه (توتالیتر) مثل چائوشسکو، هیتلر و صدام تو این بازی دوم درگیر شدن و موقع بازی جایی برای حضور دیگران تو زمین نذاشتن.
به نظر شما گاندی چرا قدرتمند بود؟ چرا قدرتی درست کرد که هنوز شصت سال بعد از مرگش داره خودشو بازتولید می کنه؟ دیگه چه کسایی رو می شناسین که چنین مهارتی از خودشون نشون داده باشن؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر