۱۳۸۵ بهمن ۳, سه‌شنبه

وای بر آن که از اين دشت چو مجنون بگذشت

یه یادداشت تو وبلاگ بهنود که یه بیت از این شعر رو داشت، جالب به نظر می آمد، که خوشبختانه پیداش کردم:)
کس نداند که در اين دشت به ما چون بگذشت/ واي بر آنکه از اين دشت پر از خون بگذشت
گله عقل در اين معرکه بر خاک انداز/ اين کويري است کز آن ناقه مجنون بگذشت
حاتم از مکنت خود هيچ نبخشيد به کس/ در حقيقت ز سر دولت قارون بگذشت
دوش در ميکده افسانه جم مي گفتند/ جام شيون زد و با ديده پر خون بگذشت
بنده همت آن خسرو مردم دارم/ که کله گوشه اش از گوشه گردون بگذشت
شعری از"محمد معلم".گویا یکسالی است که به سرطان بیمار است
نام پست هم پیشنهاد بهنود است در مورد مصرع اول شعر که برای تک خوانی مفهوم را به نهایت رسانده

هیچ نظری موجود نیست: