۱۳۸۵ بهمن ۲۱, شنبه

!اولين پيشنهاد

اولين پيشنهاد، شايد هم درخواست!، مرور يک مقاله را که من در موردش اطلاعاتي دارم يه نفري بهم داد، نمي­گم يه استاد چون ... . کلي ذوق و شوق داد بهم و کلي هيجان. بگذريم از اينکه نويسنده مقاله اوايل تابستان فکر کنم با دو سه تا واسطه اومد منو پيدا کرد و کلي حرف و در نهايت سمينار فوق ليسانسمو دادم بهش، نگو دفاع کرده از فوق ليسانسش و من هنوز دارم پارو مي­زنم. دلم مي­خواهد ببينم پايان­نامه­اش فرقي با سمينار من دارد يا نه؟؟ مي­دانم و خيلي­ها بهم مي­گويند بايد اين سيستم آموزشي عالي در پيت را دور زد و الکي خودشو آدم نبايد الاف کند!
چي مي­گفتم، کلي به اين فکر کردم که در آينده چه مقالاتي را، کجاها ممکن من بتوانم بخوانم و داوري نکم يا لااقل نظر بدهم در موردشون. حسي خاص است، مثل درس دادن براي اولين بار، امتحان طرح کردن يا حل تمرين رفتن براي يه درس خفن!
حالا هنوز که نرسيدم بخونم، شايد پيش داوري بالاي من غلط بود ها و مقاله يه کار تازه هم داشت!

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آدمو مجبور می کنی به بیست سال دیگه ات فکر کنه
اون موقع که سالی یه عالمه مقاله داوری می کنی یا با بقیه تو نوشتنش شریک میشی.
این نوشته ات بلافاصله یه همچین تصویری تو ذهن من درست کرد و اینکه اون روزها می تونی به روزی مثل امروز فکر کنی یا فراموشی همه چیز رو با خودش میبره؟
نمی دونم ولی به این فکر می کنم که آدم کلا چقدر می تونه این حس ها رو با خودش تا آینده ببره
حس شیرین اولین پیشنهاد رو مثلا...
...