چند روزه دارم تاریخ جنگهای جهانی رو می خونم. دونستن اینکه هیتلر تحت چه شرایطی در آلمان ظهور کرد و اینکه چرا دموکراسی در اروپا در فاصله دو جنگ (39- 1918) در بسیاری از کشور سقوط کرد، برام جالبه. قرن نوزدهم قرن رقابتهای استعماری بین کشورهای اروپایی بود. رقبای این بازی کثیف عبارت بودند از: انگلستان، فرانسه، امپراطوری اتریش مجارستان، امپراطوری عثمانی، امپراتوری روسیه، ایتالیا و ژاپن. آمریکا هنوز در این زمان به بازی قدرت جهانی وارد نشده بود و پرتغال و اسپانیا هم تا این زمان از نفس افتاده بودند و به کشورگشایی فکر نمی کردند.
اروپا از نیمه دوم قرن نوزدهم تا وقوع جنگ دوم جهانی دوران صلح مسلح را تجربه کرد که طی آن این قدرتها برای توسعه خود سرگرم ائتلافهای ناپایدار با یکدیگر بودند و بر سر قلمرو و داشتن مستعمرات بیشتر با هم رقابت می کردند، معامله می کردند و گاهی هم می جنگیدند. آتش این زیاده خواهی های جنون آمیز سرانجام به جنگ اول منجر شد که نتیجه آن از بین رفتن امپراطوریهای اتریش – مجارستان، روسیه و عثمانی شد. روسیه بخشی از قلمروِ به زور اشغال کرده و حتی بخشی از خاک خود را از دست داد و آلمان هم به خاک سیاه نشست. انگلستان و فرانسه پیروز واقعی این جنگ بودند. آلمان نه تنها ویران شد و شکست خورد، بلکه بخشی از خاک و تمام مستعمرات خود را هم از دست داد و طی کنفرانس صلح ورسای غرامت سنگینی بر آن کشور تحمیل شد و در اروپا تحقیر شد. با اینکه آلمانیها از گذشته دور آدمهای سخت کوش و پرکاری بودند، هدایت نادرست اقتصادی و فشارهایی که دیگران بر آنها تحمیل کردند، ایشان را به فلاکت سختی دچار کرد. در سالهای سخت پس از جنگ اول که فرانسه و انگلستان و شوروی جوان و آمریکا از تحقیر آلمان سرخوش بودند، آلمانیها برای زنده ماندن به نان شب محتاج شدند. رکود اقتصادی، گرسنگی و فقر و تحقیر، در نهایت شرایطی را به وجود آورد که دموکراسی به کناری گذاشته شد و مردم هیتلر منجی را برای نجات خود انتخاب کردند. و آن شد که نباید می شد. جنگی در گرفت که 52 میلیون کشته در پی داشت. 7 میلیون آلمانی، 26 میلیون روس، 6 میلیون لهستانی، 8 میلیون چینی و 3 میلیون ژاپنی. 500 هزار انگلیسی و 650 هزار فرانسوی نیز خون بهای ستمی را پرداخت کردند که فکر می کردند برای آنها یک پیروزی بوده است. در پست بعدی در این باره بیشتر می نویسم.