چین در بیشتر طول تاریخش یه کشور مقتدر بوده و اگر هم مشکلات داخلی داشته تا همین 200 سال اخیر از بیرون مورد تهدید قرار نگرفته بود. اما در اوج دوران استعمار قدیم، خارجی ها چینی ها رو تحقیر کردن. انگلیسی ها، پرتقالی ها، روسهای تزاری، ژاپنیها و فرانسویها ملتهایی بودن که به خاک و منابع چین نظر داشتند. انگلستان در جنگ تریاک در میانه قرن نوزدهم چین رو شکست داد. در این جنگ فرانسه هم به انگلستان بسیار کمک کرد چون در حوزه نفوذ چین (جنوب شرق آسیا) منافع استعماری داشت. روسیه بخشی از سرزمینهای شمالی چین رو گرفت و امتیازات زیادی رو در قبال صلح از چینی ها مطالبه کرد و گرفت. ژاپن هم که قول داده بود حاکمیت چین بر کره رو بپذیره بالاخره در 1895 کره رو فتح کرد.
بنابراین...
چینی ها به خارجی ها به خصوص انگلیسیها که از همه نیرومندتر بودند بدبین شدند. به همه چیز آنها از جمله نظام سیاسیشون که حکومت دموکراتیک بود و به دنبال آرمان رهایی از شر استعمار رفتند.
از طرفی...
چین از داخل پوسیده بود. سلسله منچو، آخرین پادشاهی چین، حکومتی بود همچون حکومت قاجارها در ایران، واپس گرا، بوروکراتیک و ضعیف. وقتی این امپراطوری در 1911 فروپاشید و در کشور جمهوری اعلام شد، هرج و مرج کشور را فرا گرفت.
در همین زمان...
ژاپن در 1931 به منچوری حمله و این استان چین رو تصرف کرد
پس حالا...
چین به دو چیز نیاز داشت: حکومت مقتدر داخلی که کشور پاره پاره شده رو متحد کنه و دولتی که بتونه شر استعمار انگلیس و ژاپن را از کشور در معرض تهدید چینی های مضطرب رها کنه.
از طرف دیگر...
در روسیه انقلاب شده بود و امپراطوری تزاری جای خودشو به حکومت بلشویکی داده بود. حکومت کمونیستی هم در جنگ دوم جهانی بر علیه ژاپنیها می جنگید و از طرفی در تقابل با غرب قرار گرفته بود.
حالا همه قطعات این پازل رو بذارین کنار هم ببینین چی در میاد:
– حکومت کمونیستی شوروی الگوی مناسبی است برای حکومت مقتدر مرکزی که چین دموکرات (1911 تا 1949) نداشت و سخت به اون نیازمند بود.
– شوروی هم با تمام دشمنان چین دشمنه (ژاپن، انگلستان و فرانسه)
– و این یعنی اینکه چینیها می تونن برای رفع مشکلاتشون هم روی الگوی شوروی حساب کنند و هم روی خود شوروی.
به این ترتیب در 1949 چین به اردوگاه شرق ملحق شد. در حالی که انگلستان و فرانسه می تونستند به جای دشمن به متحدان چین بدل بشن و به دوام حکومت جمهوری در اون جا کمک کنند که نکردن و چوبشو هنوز هم مردمی که گرفتار استبداد تک حزبی هستند دارن می خورن و ضمنا چین بدل به یک تهدید و رقیب برای غرب شده.
پس شاید بشه ادعا کرد غرب در انداختن چین به دام حکومت کمونیستی مقصره
زخم ویتنام
مشابه اتفاقی که در چین افتاد، در ویتنام هم افتاد. ویتنام مستعمره فرانسه بود و چیزی نمی خواست جز استقلال. وقتی ویتنامی ها در 1949 اعلام استقلال کردند، فرانسه به ویتنام وارد جنگ شد و در 1951 طی قرار داد صلحی ناعادلانه و به پیروی از تجربه کره، ویتنام به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد. ویتنامی ها که دنبال استقلال بودند، حالا با یک کشور تجزیه شده بنا به خواست غرب روبرو شدند. پس نیروهای ملی گرای ویتنام که کمونیست هم بودند برای اتحاد دوباره کشور آستین بالا زدند و این بار به ناچار با امریکا در گیر شدند و مجبور شدند به دلیل کشمکش با چینی ها از کمکهای شوروی استفاده کنند. در جنگی که بیش از ده سال طول کشید بیش از 5.5 میلیون انسان کشته شدند و در نتیجه فضای خشونت و ظلم و کشتار در منطقه، در سه کشور ویتنام، کامبوج و لائوس حکومت کمونیستی به وجود آمد.
خدا رو شکر که آمریکا در جنگ رسما شکست خورد و ویتنام پیروز شد وگرنه شاید ویتنام هم یه چیزی می شد مثل کره شمالی.
چرا باید فرانسویها جنوب شرق اسیا رو استعمار می کردند؟
چرا باید غرب استقلال یک کشور زیر ستم رو به خاطر ترس از کمونیسم و نفوذ چین و شوروی به رسمیت نمی شناخت و وارد جنگ با اون می شد؟
چه کسی مسئول این همه خونیست که ریخته شد و این استبدادی که الان در لائوس و ویتنام میراث اون دوره است و بلایی که در دوران خمرهای سرخ بر سر کامبوج اومد؟
بنابراین...
چینی ها به خارجی ها به خصوص انگلیسیها که از همه نیرومندتر بودند بدبین شدند. به همه چیز آنها از جمله نظام سیاسیشون که حکومت دموکراتیک بود و به دنبال آرمان رهایی از شر استعمار رفتند.
از طرفی...
چین از داخل پوسیده بود. سلسله منچو، آخرین پادشاهی چین، حکومتی بود همچون حکومت قاجارها در ایران، واپس گرا، بوروکراتیک و ضعیف. وقتی این امپراطوری در 1911 فروپاشید و در کشور جمهوری اعلام شد، هرج و مرج کشور را فرا گرفت.
در همین زمان...
ژاپن در 1931 به منچوری حمله و این استان چین رو تصرف کرد
پس حالا...
چین به دو چیز نیاز داشت: حکومت مقتدر داخلی که کشور پاره پاره شده رو متحد کنه و دولتی که بتونه شر استعمار انگلیس و ژاپن را از کشور در معرض تهدید چینی های مضطرب رها کنه.
از طرف دیگر...
در روسیه انقلاب شده بود و امپراطوری تزاری جای خودشو به حکومت بلشویکی داده بود. حکومت کمونیستی هم در جنگ دوم جهانی بر علیه ژاپنیها می جنگید و از طرفی در تقابل با غرب قرار گرفته بود.
حالا همه قطعات این پازل رو بذارین کنار هم ببینین چی در میاد:
– حکومت کمونیستی شوروی الگوی مناسبی است برای حکومت مقتدر مرکزی که چین دموکرات (1911 تا 1949) نداشت و سخت به اون نیازمند بود.
– شوروی هم با تمام دشمنان چین دشمنه (ژاپن، انگلستان و فرانسه)
– و این یعنی اینکه چینیها می تونن برای رفع مشکلاتشون هم روی الگوی شوروی حساب کنند و هم روی خود شوروی.
به این ترتیب در 1949 چین به اردوگاه شرق ملحق شد. در حالی که انگلستان و فرانسه می تونستند به جای دشمن به متحدان چین بدل بشن و به دوام حکومت جمهوری در اون جا کمک کنند که نکردن و چوبشو هنوز هم مردمی که گرفتار استبداد تک حزبی هستند دارن می خورن و ضمنا چین بدل به یک تهدید و رقیب برای غرب شده.
پس شاید بشه ادعا کرد غرب در انداختن چین به دام حکومت کمونیستی مقصره
زخم ویتنام
مشابه اتفاقی که در چین افتاد، در ویتنام هم افتاد. ویتنام مستعمره فرانسه بود و چیزی نمی خواست جز استقلال. وقتی ویتنامی ها در 1949 اعلام استقلال کردند، فرانسه به ویتنام وارد جنگ شد و در 1951 طی قرار داد صلحی ناعادلانه و به پیروی از تجربه کره، ویتنام به دو بخش شمالی و جنوبی تقسیم شد. ویتنامی ها که دنبال استقلال بودند، حالا با یک کشور تجزیه شده بنا به خواست غرب روبرو شدند. پس نیروهای ملی گرای ویتنام که کمونیست هم بودند برای اتحاد دوباره کشور آستین بالا زدند و این بار به ناچار با امریکا در گیر شدند و مجبور شدند به دلیل کشمکش با چینی ها از کمکهای شوروی استفاده کنند. در جنگی که بیش از ده سال طول کشید بیش از 5.5 میلیون انسان کشته شدند و در نتیجه فضای خشونت و ظلم و کشتار در منطقه، در سه کشور ویتنام، کامبوج و لائوس حکومت کمونیستی به وجود آمد.
خدا رو شکر که آمریکا در جنگ رسما شکست خورد و ویتنام پیروز شد وگرنه شاید ویتنام هم یه چیزی می شد مثل کره شمالی.
چرا باید فرانسویها جنوب شرق اسیا رو استعمار می کردند؟
چرا باید غرب استقلال یک کشور زیر ستم رو به خاطر ترس از کمونیسم و نفوذ چین و شوروی به رسمیت نمی شناخت و وارد جنگ با اون می شد؟
چه کسی مسئول این همه خونیست که ریخته شد و این استبدادی که الان در لائوس و ویتنام میراث اون دوره است و بلایی که در دوران خمرهای سرخ بر سر کامبوج اومد؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر