۱۳۸۶ آذر ۲۵, یکشنبه

قانون جنگل

یه نظام مندی در جهان آدما کشف کردم!

1- دنیای ما آدمها پر است از خودخواهی هامون و این بده. خود خواهی به این معنی که انگیزه کارا فقط و فقط منفعته. یعنی کارهایی رو حاضریم انجام بدیم که فکر می کنیم برامون سودی داره. یعنی اگه قبول داشته باشیم یه کاری درسته (ضرورت داره یا اخلاقیه) این کافی نیست برای اینکه بخوایم اونو انجام بدیم. باید حتما برای خودمون نفع داشته باشه تا بکنیمش.

2- دنیای ما آدمها پر است از نادانی. چون ما خیلی وقتا حوصله نداریم تلاش کنیم خیلی چیزا رو درک کنیم و تحلیل کنیم. از طرفی به خاطر همون خودخواهیهامون خیلی چیزا رو به این دلیل که فکر می کنیم برامون نفعی ندارن حاضر نمیشیم بدونیم. این نادانی ها حتی باعث می شه که بسیار کوتاه بین بشیم و تو تشخیص خودخواهانه سود و زیان هم فقط بتونیم منافع مستقیم و فوری خودمون رو درک کنیم. یعنی مثلا اگه بهمون بگن آقا نزا! چون جمعیت زیاد میشه. زیر بار نمیریم. چون به دلیل همون نادانیه نمی ریم بفهمیم که اگه جمعیت با منابع تناسب نداشته باشه مردم به جون هم میافتن و همو می خورن.

اگه بهمون بگن جنگو دوست داری می گیم نه! بگن بدبختی و فقرو دوست داری می گیم نه! اگه بپرسن میخوای این بلاها سر بچه ات بیاد می گیم نه!

ولی وقتی میگن دکتر پس زیاد نزا که جمعیت زیاد نشه زیر بار نمی ریم. چون ربطشو به جنگ و بدبختی نمی فهمیم. چون نادونیم و حال نداریم بریم دنبال دانش و دانستن و مدام بیشتر دانستن.

3- این روند جهانشموله و به مملکت ما یا جهان سوم هم محدود نمی شه. همه جا ظاهرا ابناء بشر صدی نود اینطورن. چراشو من نمی دونم ؟!

به هر حال ظاهرا این یه واقعیته

خودخواهیها به آدما اجازه می ده به هم ظلم کنن و در مقابل ظلم به دیگران بی تفاوت باشن. به این ترتیب قانون حاکم بر جهان به شکل طبیعی قانون جنگله. یعنی ما آدما اگه دنیامونو به حال خودش رها کنیم، میشه جزئی از نظام طبیعت بزرگتر و قانونی بر اون حاکم میشه که همون قانون طبیعت بزرگتره: قانون جنگل

در واقع قانون جنگل حالت طبیعی روابط بین ما آدمهاست!

و اون اقلیتی که دنبال جهانی بهتر و اخلاقی می گردن در واقع با نظم کلی هستی سر جنگ دارن. مسخرست اما به نظر من چاره ای جز این نیست. طبق قانون جنگل یا باید قوی باشی و بخوری یا ضعیف باشی و خورده شی. اگه بخوای بی آزار باشی و نخوری به هر حال طبق بند دوم قانون دیگران برای خوردنت دست به کار می شن. پس چه چاره ای جز این هست که قانون جنگلو نخوایم؟ یه راه هست و اون اینه که همیشه قوی تر باشی که خورده نشی. اما این راه هم همچین بی دردسر بی خطر و خسته کننده نیست.

نتیجه ای که می خوام از ادعای بالا بگیرم اینه که جامع بشری همواره در حال بهتر شدن و تکامل نیست. نباید منتظر روزی باشیم که جامعه ما انسانها سرشار از عدالت و برابری فرصتها باشه و همه چیز خوب و مرتب باشه و این بشه پایان تاریخ و اگه احساس کردیم به اون نمی رسیم نا امید شیم. بلکه برعکس تاریخ حاصل کشمکش بین دو گروه از آدمهاست. گروهی که فکر می کنن در جامعه بشری هم مانند بقیه طبیعت باید قانون جنگل حاکم باشه چون بین ما آدمها هم ضعیف و قوی وجود داره و گروه دیگه ای که معتقدند همونطور که در طبیعت در درون هر گونه برابری هست، (یعنی مثلا شیرها همو نمی خورن یا آهو ها همو نمی خورن و بر هم برتری جویی نمی کنن) باید شرایطی رو به وجود آورد که بین آدمها هم برابری فرصتها و عدالت برقرار باشه. تو بازی بین این دو کمپ، گاهی اون طرفیا پیش میافتن و گاهی این طرفیا. این بازی با اینکه در تمام طول تاریخ در حال تکرار بوده اما به نظرم ارزش درگیر شدن و ادامه دادن رو داره. چون موضوع ساختن یه جهان آرمانی و بعد رفتن و خوابیدن نیست. موضوع اینه که تو کمپ 2 اگه ول بدی جنگلیا بازی رو بردن و اگه سعی کنی امکان جلو افتادن هست. بازی برای هر کس زمانی تمام میشه که بمیره.

خبر خوب دیگه اینه که شاید به لحاظ جمعیتی کمپ 1 در بیشتر مواقع بزرگتر باشه اما کمپ 2 هم قدرتی داره که ناشی از نوع گفتمانشه. گفتمانی که برای بیشتر مردم خوشاینده. حتی اونایی که فعلا برای جهانی بهتر همراهی نمی کنن.

هیچ نظری موجود نیست: