یه چیز اضافی
فکر میکنم نفر دوم ویژگیهای بیرونی کمک گرفتن را خوب بیان کرده است، اما کمک گرفتن ویژگیهای درونیی نیز دارد که آن را مشکل میکند
تصورهای و فکرهایی است که دائما می آیند و میروند؛ آیا کمک گرفتن، نوعی ضعف و ناتوانی است؟ یعنی من اینقدر ضعیفم که نمیتوانم خودم مسئله ام را حل کنم؟ دیگری که قرار کمک کنه، کی است و چی فکر میکنه؟ یعنی من باید قسمتی از اسرارم به اش بگم؟ چی برداشت میکنه؟ نکنه یه جور دیگه فکر بکنه؟ نکنه همین موضوع باعث بشه که فردا تحقیر بکنه؟ یا اینکه توی دوستان دستم بیاندازه؟ نه این هم مثل بقیه است؟ اصلا میفهمه من چی میگم؟ منو درک میکنه یا دارند فقط ادا در می آرند؟ اصلا برای چی به اشون بگم؟...............و دهها پرسش دیگر که می آیند و میروند
فکر میکنم نفر دوم ویژگیهای بیرونی کمک گرفتن را خوب بیان کرده است، اما کمک گرفتن ویژگیهای درونیی نیز دارد که آن را مشکل میکند
تصورهای و فکرهایی است که دائما می آیند و میروند؛ آیا کمک گرفتن، نوعی ضعف و ناتوانی است؟ یعنی من اینقدر ضعیفم که نمیتوانم خودم مسئله ام را حل کنم؟ دیگری که قرار کمک کنه، کی است و چی فکر میکنه؟ یعنی من باید قسمتی از اسرارم به اش بگم؟ چی برداشت میکنه؟ نکنه یه جور دیگه فکر بکنه؟ نکنه همین موضوع باعث بشه که فردا تحقیر بکنه؟ یا اینکه توی دوستان دستم بیاندازه؟ نه این هم مثل بقیه است؟ اصلا میفهمه من چی میگم؟ منو درک میکنه یا دارند فقط ادا در می آرند؟ اصلا برای چی به اشون بگم؟...............و دهها پرسش دیگر که می آیند و میروند
معمولا یه ترسها و عدم اطمینانها و اعتمادهاست که نمی گذارد چیزی بیان شود، و آن چیز باقی میماند و میماند، انباشته میشود و
باید ترسها را شناخت و فهمیدشان، و برایشان برنامه ای انتخاب کرد، و برای عدم اطمینانها و اعتمادها را نیز راهی پیدا کرد
من میگم! دوست داشتن و پذیرفتن بی قید و شرط خود یکی از راه حلها است! شاید بعدن دراینباره چیزی نوشتم
باید ترسها را شناخت و فهمیدشان، و برایشان برنامه ای انتخاب کرد، و برای عدم اطمینانها و اعتمادها را نیز راهی پیدا کرد
من میگم! دوست داشتن و پذیرفتن بی قید و شرط خود یکی از راه حلها است! شاید بعدن دراینباره چیزی نوشتم
۳ نظر:
نظرت راجع به کمک گرفتن به مثابهی همکاری (کار گروهی) چیست؟
اما هيچ كدام از شما دو نفر از اين ننوشتيد كه چطور ميشود كه احساس عدم اطمينان، ترس، عدم اعتماد و ... به وجود ميآيد؟
اگر از كسي كمك خواسته بودي و آن فقط نگرانيش را از اين بيان كرده كه حتي شنيدن مشكل تو زندگي شخصي او را دچار اختلال ميكند و تو او را به زحمت انداختي چي؟
اگر كمك خواسته بودي و به نداشتن غرور،(ارزش انساني متهم شده بودي
چي؟)
اگر كمك خواسته بودي و با جمله سادهِ اين مشكل تو است و بايد بپذيري خودت حل كني، مواجه شده باشي چي؟
و دوست داشتن بي قيد و شرط تا كجا؟ اگر اين دوست داشتن فقط براي تو هزينه داشت و ...؟
چي به چي ميارزد؟ ارتباط يا وجود شخصي؟
حدس ميزنم كه اينها دور از ذهن به نظر بيآيد، حدس ميزنم كه اينها بدبيني به نظر بيآيد، حدس ميزنم كه ... .
سخت است خبر قتل كسي را بداني و مجبور باشي اين خبر را هميشه خودت تنها نگه داري. عذاب وجدان كوچكترين و شايد بزرگترين چيزي است كه اين وسط پررنگ وجود دارد.
به نظر من برای کمک گرفتن لازم نیست سراغ کسی برویم که فکر می کنیم کمکمان نمی کند و تازه آسیب بیشتری هم وارد می کند.
مهم این است که گاهی قبول کنیم که وقتی چیزی خوب کار نمی کند و اوضاع رو به راه نبست ممکن است بتوان از کسی کمک گرفت. حتی یک غریبه. هر کس که امین و توانا باشد.
ارسال یک نظر