از وبلاگ خواب بزرگ
پستی با تیتر تصاحب شادمانه زیبای باشکوه یا یا چگونه عاشقان خوبی باشیم؟
هر روز تعداد زیادی از مردمان جهان بخاطر ترک دلدارشان غمباد گرفته و میمیرند.این راهنما برای این است که پیش از گسترش غمباد جلوی آن را بگیرید و به زندگانی شیرینتان ادامه دهید.یک مقدمه: چرا عاشقش شدم؟
گذشته از مسائل مربوط به ژن و هورمون و همسادهپسندی دلایل روانشناسی برای توضیح عشق وجود دارد.
هر مردی یک تکه زن درونش دارد.این زن حاصل تجربیات نوزادی جنس مرد از برخورد با موجود مونث و خصوصاً مادر اوست. آدم همینطوری بزرگ میشود بدون توجه به این که این تکه جایی گوشه ذهنش به عنوان تصویر زن آرمانی جا خوش کرده.ناگهان روزی از روزها آن اتفاق رخ میدهد.یک کسی را میبیند که یک چیزهاییش با آن تصویر کذایی تطابق دارد.تن صدا،فاصله ابروها،خال گونه و چیزهایی از این قبیل ( به این واقعه میگویند “فرافکنی”).بعدش شب میآید خانه گیج و ملنگ.نه غذای درست حسابی میخورد.نه درست حسابی میخوابد.به جماعت الکی میخندد و خلاصه تمام چیزی میشود که بهش میگویند عاشق. خیلی سرد و بیرحم بود؟تقصیر من نیست.تازه ما وارد قضایای شیمیایی نشدیم که گندش دنیا را برمیدارد.
1. موقع عاشقی چه کنیم؟
کارپه دیم…
خوش باشید.
عاشقی نعمتی نیست که همینطوری مفت چنگ آدم بیاید.نشانه حیات نامعقول و اسارت ناپذیر روح بشریاست.یک جور دیوانگی مفید است. حتی اگر فرآیند عاشق شدن به همان لوسی باشد که روانشناسان میگویند، گردی بر دامن عوارض عاشقی نمینشیند. این همه کتاب و موسیقی و فیلم و چه و چه همه حاصل عاشقی است و مخاطبان عاشق دارد.از دوران عاشقی برای تجربه یکه و یگانه جهان استفاده کنید.تجربهای که شباهتی با آموزههای معقول جهان ندارد.بیافرینید نفس بکشید ول بگردید و خوش باشید.اما یک منتظر یک چیز نباشید.اگر میخواهید عاشق فرهیختهای باشید هیچوقت انتظار نداشته باشید خوشیتان- این جنون کوچک غریبتان- تا پایان عمر بپاید.دیوانگی دم است.آن است.مقام نیست.تفاوت کسانی که این را میدانند و آنها که میدانند بزودی بسیار خواهد بود.بسیار…بسیار زیاد.
* میان برنامه- از اسلاوی ژیژک :
ژاک کوستو در یکی از برنامههای تلویزیونی اش درباره عجایب دریا ، اختاپوسی رانشان داد که وقتی در محیط زندگیاش در اعماق اقیانوس مشاهده شود با ظرافت و وقاری خاص حرکت میکند و قدرتی مسحور کننده بر بیننده اعمال میکندکه خوفناک و هم بسیار باشکوه است ، ولی وقتی از آب بیرون آورده شود به توده لزج و تهوعآوری بدل میگردد.
( مقاله چگونه آنان که گول نخوردهاند به خطا میروند)
هشدار : اختاپوس مورد نظر در حال نزدیک شدن به سطح دریاست!
2. چرا یکهو همه چیز خراب میشود؟
تخیل به درد تخیل میخورد.کثافت زندگی به درد کثافت زندگی.این دو تا را نباید قاطی کرد.
نه این که از کثافتهای عزیز زندگی شیرینکمان نمیتوان لذت برد.نه! ولی نباید بار اضافه بر دوشش گذاشت.ازش انتظار بیراه داشت.انتظاری که برآوردنش از عهده او خارج است.کسانی که فیلم سرگیجه را دیدهاند میدانند اسکاتی بابت همین اشتباه برای همیشه معشوقهاش را از دست میدهد.اوضاع در حالت عادی “خراب ” نمیشود، پایان میپذیرد.پایان محتوم یک “دم”.ممکن است قضیه به ازدواج یا صمیمیت ختم به خیر شود.اما اگر دیگر اثری از حالات جنون ندیدید نگران نشوید. این خیلی طبیعی است که یک “دم” تا پایان عمر طول نکشد.
اما در حالت غیر عادی – و رایج – اوضاع خراب میشود.خراب و خراب و خرابتر.جوری که تمام کیفوری دیوانگی از سر بپرد. معشوق از ساحت تخیل جدا و وارد عالم جسمانی ما میشود.رازها عیان میشود.تخیلات شیرین تغیر میکنند.دیگر هیچ چیز مثل سابق نخواهد بود.دو طرف شروع میکنند به نق زدن و بهانهگیری.یا یکی سرد میشود و دیگری که هنوز به تخیلاتش چسبیده او را متهم به بیاحساسی میکند.مشاجرههای بیپایان.هقهق و افسردگی و غم عالم.اینها مکافات کسانی خواهد بود که اصرار دارند چیزهای “باشکوه ” را به تودههای ” لزج وتهوعآور” بدل کنند.
*میانبرنامه – تعریف دیزالو:
در سینما دیزالو به همگدازی تدریجی تصویر میگویند.یعنی تصویر دوم آرام روی تصویر اول پدیدار میشود و جایش را میگیرد.
3.چه طور “به سلامت” بگذریم؟
چه طور به سلامت “بگذریم” ؟
“دم” اسیر قوانین فیزیکی زمان است.وگرنه که اسمش دم نمیشد. باید شامه تیزی داشته باشید و کمکم پایانش را بو بکشید.باید لحظه “واقعی” شدن آدمها را درک کنید.لحظات کندن از تخیل .یا کندن آدمها از پسزمینه تخیلی.بعد موقع تصمیمگیری است.آيا باید ادامه داد ؟ یا دمی بود که بگذشت؟
اگر بنا بر ادامه دادن است باید به دیزالو تن دهید.داریم درباره ازدواج صحبت میکنیم.
ازدواج یک مسئله چندوجهی است. پیچیده است و مهمتر این که در چهارچوبهای “واقعی” معنا دارد.چه از واقعیتها خوشتان بیاید چه نیاید.مسئله همزیستی و دوستی و تفاهم و تناسب و کلی چیز دیگر است.نمیگویم ارتباط معنیدارش با “عشق” همانقدر است که با خیارچنبر ، اما هرگز در برقراری ارتباطی ساده بین این دو مقوله، نباید دچار توهم شد.دیزالو اینجا معنا دارد.سعی کنید بپذیرید که دوره عاشقیت یکه و تکرارنشدنی و بدون امتداد است.اما میتوان جای خالیاش را با چیزهای بهتری پر کرد.با تکههای ارزشمندی که در همین زندگی “واقعی”برامان مانده.با صمیمیت و تفاهم و ایثار.
با دیزالو تصاویر قدیمی به تصاویر جدید.
و اگر این کسی نبود که شما فکر میکردید.اگر تخیل پر آشوبتان در ساحت اداره و قسط و غصه و تبخال و دریانی و کهنه بچه لکه دار میشود و هیچ اشتراکی بین تصاویر برای دیزالو کردنشان وجود ندارد ..خب زمان گذشتن است.لحظه محتوم وداع.بدون دلخوری بدون خونریزی.
اینجا کسانی که تفاوت ساحت خیال و عالم واقعیت را ندانستهاند از زیانکاران خواهند بود.از غصهخورندگان. از میرنگان خاسر به غم غمباد.
وعده نهایی :
هر رفتنی بازگشتنی است.شور عاشقانه همچنین.
این زندگی واقعی خوشبختانه برای قابل تحمل شدن شکافهای نامعقولی دارد که با هیچ منطق کثیف و مزخرفی پر نمیشود.این شکافها را – اگر بلد شوید- باجنون میشود پر کرد.با ارتعاشات دیوانگی . با عشق.
اینجاست که رهاکنندگان ، دریافتکنندگان خواهند بود.آنان خواهند توانست آب حیات عشق را در رگشان روانه کنند.آنان با سر فروآوردن فروتنانه مقابل واقعیت در واقع کلک زدهاند.آنان میتوانند چیزهای خوش و شیرین را کنج دلشان نگه دارند. میتوانند زندهاش کنند.میتوانند با آن زندگی کنند.میتوانند حتی در زندگی زناشوییشان لحظات ریز و زیبای عاشقانه را در هوا بقاپند و نفس عمیق بکشند.آنان به جای تصاحب اختاپوس مرموز در جهان خشک بیرون میپذیرند که جایش در دریاست و همیشه میتوانند به آن سر بزنند.و این لذت بزرگی است که هر دو طرف رابطه اینها را بفهمند و فرصتی را برای سر زدن به اقیانوسهای دلپذیر قدیمی بگذارند.
۱ نظر:
ziba bood aziz !
ارسال یک نظر