من، دیگران
تایید گرفتن، دوست داشته شدن و مورد قبول واقع شدن، جلب توجه،اصالت، دفاع
قبل ترها چیزی درباره دوست داشتن و قبول داشتن بی قید و شرط خود نوشته بودم، و گفته بودم که بیشتر مینویسم، چند وقتی است که به بهانه های مختلف دوباره به این موضوع فکر میکنم. شاید بهتر باشد با خاطره ساده ای از خود درباره اش بنویسم.
چند سال قبل بعد از خرید از فروشگاهی و پرداخت پول و دریافت مابقی از فروشنده لحظه ایی احساس کردم که فروشنده اشتباهی بیشتر به من برگردانده است، به او گفتم و او با لحنی محکم گفت نه، درست حساب کرده است، لبخندی زد و لبخدی زدم و آمدم بیرون، اما از همان لحظه خروج از آنجا احساس ناراحتی در من شروع به حرکت کرد، هفته بعدش که پیش دکتر مشاورم رفتم و از احساسهای طول هفته میگفتم، این موضوع باز و بازتر شد.
پرسش؛ در لحظه یکی دو دقیقه ایی پرداخت پول بر من چه گذشته بود که حسی از ناراحتی روزها مرا اذیت میکرد؟ توضیح من این بود؛ فکر کردم او اشتباه کرده است، و پول اضافی نباید بگیرم و دارم یه کار خوب و اخلاقی میکنم. پس ناراحتی از کجا می آید؟ شخص ذینفع میگوید که نه، اشتباه نکرده است. پس اگر کار من اصالتا، با قصد کار خوب و اخلاقی میبود، وقتیکه میبیند مسئله ایی نیست و پول اضافی گرفته نشده و کسی ضرر نکرده است، باید خرسند بشوم و نه ناراحت.
مسئله چیست؟ یه جای این کار می لنگد، با بررسی مشاور و نگاهی دوباره به اتفاق (بطور خیلی خلاصه)، احساس اشتباه و اضافه گرفتن پول واقعی است، اما ذهن (ناخودآگاه) از فرصت استفاده میکند و رفتار گفته شده را انجام میدهد اما نه برای انجام یه کار اخلاقی اصیل بلکه برای انجام نمایش کار اخلاقی و جلب توجه کردن و تایید گرفتن و مورد قبول واقع شدن، پس وقتیکه کار انجام میشود و نتیجه فوق با جواب محکم فروشنده بدست نمی آید، احساس ناراحتی ایجاد میگردد. اما چرا؟ چون "خود" خود را بنا به دلایلی دوست ندارد و ارزنده نمیداند، مگر آنکه دیگران او را تایید کنند، حقیرانه آنکه اگر با آن دیگری فقط دو سه دقیقه کنش داشته باشد، (و بیان بد آن، اینکه خود برای گرفتن تایید گدایی میکند، از هر کسی و یا به گول دوستی به دیگران باج میدیم تا تایید بگیریم.)
اما مسئله اینجا تمام نمیشود، در برابر این چالش ذهن ناخوآگاه چه میکند؟ خود دچار اظطراب و نگرانی میشود و مسئله به وجود آمده را میخواهد حل کند و آرامش بیابد، در این موقع دفاع ها آغاز به کار میکنند، مثلا میگوید، طرف اشتباه کرد اما نخواست کم بیاره، یا اصلا لیاقت نداشت که به اش کمک کنم و .......... درباره دفاع ها بیشتر مینویسم.
معمولا ذهن آگاه نیست و به سراغ این پرسش نمیرود که اصلا منشا این اظطراب و نگرانی کجاست؟ چرا من خود را دوست ندارم و قابل قبول نمی دانم تا اینکه دیگری این کار کند؟
خود از کودکی یاد گرفته ( به اشتباه) که کار خوب بکند و تایید شود و مورد قبول واقع شود، کماکان آن کودک چهار پنج ساله است که جلوی دیگران شعر میخواند و تشویق میشود، حال در هر سنی به صورتی این کار را میکند، و گاها کارهای عجیبی میکند، خود یاد نگرفته است چون خوب است کار خوب میکند، نه اینکه کار خوب بکند و خوب بشود، خود یک خوب بودن مشروط را یاد گرفته است، خود خود را ذاتا خوب نمیداند مگر اینکه....... خود یاد نگرفته است بین خود خوب و کار خوب و یا بد فاصله بگذارد.
و همچنین اگر خودم را دوست نداشته باشم و دوست داشتنی ندانم، همیشه دنبال کسی میگردم که من را دوست داشته باشد، و خود را به آب و آتش میزنم که دوست داشته شوم. اما آن دیگری را پیدا نمیکنم و اگر کسی باشد، دوست داشتن اش را باور نمیکنم، چون خودم، خود را دوست نداشتنی میدانم.
قبل ترها چیزی درباره دوست داشتن و قبول داشتن بی قید و شرط خود نوشته بودم، و گفته بودم که بیشتر مینویسم، چند وقتی است که به بهانه های مختلف دوباره به این موضوع فکر میکنم. شاید بهتر باشد با خاطره ساده ای از خود درباره اش بنویسم.
چند سال قبل بعد از خرید از فروشگاهی و پرداخت پول و دریافت مابقی از فروشنده لحظه ایی احساس کردم که فروشنده اشتباهی بیشتر به من برگردانده است، به او گفتم و او با لحنی محکم گفت نه، درست حساب کرده است، لبخندی زد و لبخدی زدم و آمدم بیرون، اما از همان لحظه خروج از آنجا احساس ناراحتی در من شروع به حرکت کرد، هفته بعدش که پیش دکتر مشاورم رفتم و از احساسهای طول هفته میگفتم، این موضوع باز و بازتر شد.
پرسش؛ در لحظه یکی دو دقیقه ایی پرداخت پول بر من چه گذشته بود که حسی از ناراحتی روزها مرا اذیت میکرد؟ توضیح من این بود؛ فکر کردم او اشتباه کرده است، و پول اضافی نباید بگیرم و دارم یه کار خوب و اخلاقی میکنم. پس ناراحتی از کجا می آید؟ شخص ذینفع میگوید که نه، اشتباه نکرده است. پس اگر کار من اصالتا، با قصد کار خوب و اخلاقی میبود، وقتیکه میبیند مسئله ایی نیست و پول اضافی گرفته نشده و کسی ضرر نکرده است، باید خرسند بشوم و نه ناراحت.
مسئله چیست؟ یه جای این کار می لنگد، با بررسی مشاور و نگاهی دوباره به اتفاق (بطور خیلی خلاصه)، احساس اشتباه و اضافه گرفتن پول واقعی است، اما ذهن (ناخودآگاه) از فرصت استفاده میکند و رفتار گفته شده را انجام میدهد اما نه برای انجام یه کار اخلاقی اصیل بلکه برای انجام نمایش کار اخلاقی و جلب توجه کردن و تایید گرفتن و مورد قبول واقع شدن، پس وقتیکه کار انجام میشود و نتیجه فوق با جواب محکم فروشنده بدست نمی آید، احساس ناراحتی ایجاد میگردد. اما چرا؟ چون "خود" خود را بنا به دلایلی دوست ندارد و ارزنده نمیداند، مگر آنکه دیگران او را تایید کنند، حقیرانه آنکه اگر با آن دیگری فقط دو سه دقیقه کنش داشته باشد، (و بیان بد آن، اینکه خود برای گرفتن تایید گدایی میکند، از هر کسی و یا به گول دوستی به دیگران باج میدیم تا تایید بگیریم.)
اما مسئله اینجا تمام نمیشود، در برابر این چالش ذهن ناخوآگاه چه میکند؟ خود دچار اظطراب و نگرانی میشود و مسئله به وجود آمده را میخواهد حل کند و آرامش بیابد، در این موقع دفاع ها آغاز به کار میکنند، مثلا میگوید، طرف اشتباه کرد اما نخواست کم بیاره، یا اصلا لیاقت نداشت که به اش کمک کنم و .......... درباره دفاع ها بیشتر مینویسم.
معمولا ذهن آگاه نیست و به سراغ این پرسش نمیرود که اصلا منشا این اظطراب و نگرانی کجاست؟ چرا من خود را دوست ندارم و قابل قبول نمی دانم تا اینکه دیگری این کار کند؟
خود از کودکی یاد گرفته ( به اشتباه) که کار خوب بکند و تایید شود و مورد قبول واقع شود، کماکان آن کودک چهار پنج ساله است که جلوی دیگران شعر میخواند و تشویق میشود، حال در هر سنی به صورتی این کار را میکند، و گاها کارهای عجیبی میکند، خود یاد نگرفته است چون خوب است کار خوب میکند، نه اینکه کار خوب بکند و خوب بشود، خود یک خوب بودن مشروط را یاد گرفته است، خود خود را ذاتا خوب نمیداند مگر اینکه....... خود یاد نگرفته است بین خود خوب و کار خوب و یا بد فاصله بگذارد.
و همچنین اگر خودم را دوست نداشته باشم و دوست داشتنی ندانم، همیشه دنبال کسی میگردم که من را دوست داشته باشد، و خود را به آب و آتش میزنم که دوست داشته شوم. اما آن دیگری را پیدا نمیکنم و اگر کسی باشد، دوست داشتن اش را باور نمیکنم، چون خودم، خود را دوست نداشتنی میدانم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر