2) شهرهایی در دامن کویر
اما داستان شاهرود و بسطام و دامغان با طبرستان فرق داره. هر سه شهر به دلیل مجاورت با کویر مرکزی و کمبود آب، اقلیمی خشک و نیمه کویری دارن و این اقلیم که مشخصه بارزش کمبود منابع هست، فرهنگی مخصوص به خودش رو می سازه. من تمام ابعاد این فرهنگ رو نمی شناسم اما به تجربه دیدم که شهرهای کویری داخلی فلات ایران (کرمان، یزد، اصفهان، کاشان، سمنان، زاهدان، طبس و ...) محمل نوعی محافظه کاری هستند که پوشیدگی، پنهان کاری و داشتن دین سنتی و تعصب دینی ویژگی برجسته اونه. این سه شهری هم که ما دیدیم احتمالا باید تحت تاثیر چنین فرهنگی بوده باشن. دیگه اینکه به دلیل همین محدودیت منابع، این شهرها جمعیت کمی رو به خود جذب کرده اند و ویژگی هایی مشابه بسیاری از شهرهای کوچک دیگر ایران دارند. مثلا این وضعیت رو من به کمال در اقلید فارس مشاهده کردم و چند روز باهاش زندگی کردم. سوم اینکه به دلیل کوچکی و محدودیت منابع هیچ یک از این شهر ها در ایران مرکزیت نداشته اند و تنها شهرهای عبوری بوده اند. دامغان بر سر راه اصلی جاده ابریشم بوده و شاهرود و بسطام بیشتر در انزوای جغرافیایی قرار داشتند. این انزوا رویه های مختلفی رو می تونسته نشون بده. از طرفی آرامش این منطقه باعث پرورش عرفا در اون می شده و از طرفی به عقاید اقلیت مجال بقا می داده است. مثلا سنگسر (مهدی شهر فعلی) پایگاه بهاییان در ایران بوده است. یا اهل تسنن در بسطام و خرقان حضور خود را حفظ کرده اند. رویه دیگر انزوای جغرافیایی کاهش تبادلات فرهنگی و شکل گیری یک خرده فرهنگ درونگرا و بسته است. این موضوع جالبیه که در قسمت سوم بهش پرداختم. تا اینجا در مورد سفرمون باید بگم که اولا جنبه های مثبت و منفی هر دو را داشت. یادآوری می کنم تا ترازوی انصاف رو از دست ندیم. ما میزبانانی داشتیم که بسیار مهربان بودند و به ما محبت کردند. با صرف وقتشون، با هدیه ارزشمندشون، با راهنماییشون، با تامین سرپناه برای ما با وجود محدودیتی که می دونیم داشتن (و ما خودمون نخواستیم مزاحمشون بشیم). ما شب رو در یک مسافر خونه خوابیدیم که قیمت و امکاناتش متناسب بود و اونجا هم احساس نا امنی نکردیم. در داخل هیچکدام از شهرهایی که بودیم نا امنی احساس نکردیم و بهمون بد نگذشت. و در مقابل: با یه محیط نا امن به نام جنگل ابر روبرو شدیم که ازش مجبور شدیم پرهیز کنیم. یه راننده ناجور داشتیم که پدرمونو درآورد. با یه بزرگواری در دامغان روبرو شدیم که مبایل منو بلند کرد و پس از مذاکرات بسیار با ما (با تشکر از مذاکره کننده تیم خودی) مثل مورد قبلی در اردبیل گوشی رو نوش جان کرد. و خورده ریز اگه بگم، نون قندی های خوشمزه شاهرود، پسته خوب دامغان، کرایه ماشینهای مفت به نسبت تهرون، فضای خوب خرقان در مقابل پارکی که نفهمیدیم چرا برقش رفت و چادری که نفهمیدیم آقای راننده چی کارش داشت. این هم یک تجربه بود با رویه های مثبت و منفی. می مونه بقیه زندگیمون که مجبوریم بازم هی بریم سفر اونم از نوع adventure
از این دو مطلبی که نوشتم این جمع بندی رو می کنم که شناخت علمی بله، گمانه زنی بله، داشتن یک زمینه ذهنی بر اساس تجربه بله ولی زدن یک اتهام کلی که تر و خشکو با هم بسوزونه نه، صفر و یک دیدن نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر