۱۳۸۶ شهریور ۱۹, دوشنبه

سفرنامه سمنان - بخش آخر

3) دار المومنین

این پست آخر تم جامعه شناسی داره و دیگه سفرنامه نیست. گفتم که به قول ابراهیم نبوی گویا برداشت سنتی از دین در شهرهای داخلی فلات ایران محکم ایستاده است و روی خوشی به پویایی و نوگرایی و فهم های جدید از دین نشان نمی دهد. بعضی از شاهرودی ها در چند مورد (که آخری را خودم حضور داشم) اون طور که به بچه های گروه ما می گفتن دل خوشی از دانشجو ها نداشتن. استدلالشان ساده بود. ببینید:

1. شهر ماقبل از اینکه دانشجوها بیایند دار المومنین بوده (همه هم چادر سر می کردند.)

2. دانشجوها که اومدند فساد و بی بند و باری راه انداختن. به خصوص دخترا برای پرداخت شهریه دانشگاهشون (دانشگاه آزاد) در این شهر خود فروشی می کنند.

3. مردان ما هم که تقصیر ندارند، آنها وسوسه می شوند.

4. پس دانشجوهای دختر فاسد و بد هستند ولی مردان عزیزی که خریدار خدمات جنسی آنها هستند تقصیری ندارند چون آنها وسوسه می شوند !

5. حالا گذشته از این حرفا، خونه دانشجویی هم برای اجاره داریم اگر خواستید بگویید !!!

اینها کسانی هستند که به دین سنتی باور دارند. برداشتی از دین که بی تعارف مبتنی بر اخلاق نیست. دین در اینجا در حقیقت صورت بندی ظاهری یک فرهنگ است. فرهنگی که مبتنی بر اخلاقیات خرد بنیاد نیست. این فرهنگ در دنیای سنتی به نوعی حضور داشته و بد بختانه در دنیای مدرن هم به نوعی دیگر حضور دارد. در دین سنتی، دین داری تعهدی برای زندگی اخلاقی نیست. دین در حقیقت قانون جامعه است. مثلا قوانین دین با پوشاندن بدن زنان، مردان را از گناه باز می دارند. یعنی عدم تعرض به زن در چنین حالتی نه ناشی از یک تعهد درونی برای مرد، بلکه ناشی از نبود امکان چنین کاری است. از این رو در جایی که چنین طرز فکری غلبه دارد، با تغییر پوشش ظاهری، نظم جامعه فرو می پاشد و فساد گسترش می یابد. زیرا کسی از مرد انتظار ندارد به زن تجاوز نکند به این دلیل که این کار بد است و بر خلاف میل زن است. مرد به زن تجاوز نمی کند چون نمی تواند و هرکجا که بتواند این کار را می کند و همه هم این را می دانند. در این دیدگاه مومن فردی اخلاق گرا نیست و از او چنین انتظاری نیز نمی رود. مومن کسی است که به قوانین و فرامین عمل کند. بدون فکر، بدون قدرت تمیز خوب و بد. او هرکاری را نمی کند، از این روست که از بچگی با توسری و زور یاد گرفته که نکند و هر چه را می کند ناشی از پاداشی است که از آن انتظار دارد.

به این ترتیب بعد تعهد در دین قربانی بعد توکل و تعبد در آن می شود و مومن به چنین جایگاه سخیفی تنزل می یابد. به علاوه مومن حق دارد به ضرر جمع، منفعت طلبی کند. چنانکه با آنکه دانشجوها را عامل فساد می داند، برای کسب درآمد شخصی حاضر است به آنها خانه اجاره بدهد. در اینجا هم مومن از تعهد به جامعه معاف است. در جامعه ای که بر این بنیان بنا شده باشد، اخلاقیات رنگ می بازد و مردم هنر فکر کردن و تمیز دادن بین درست و نادرست را در پای اطاعت از زور و آنچه بی چون و چرا از کودکی بر آنان تحمیل شده، قربانی می کنند.

بدبختانه به نظر می رسد در جامعه مدرن هم کنش مبتنی بر قانون بر کنش مبتنی بر اخلاق غلبه دارد. مردم خیلی از کارها را نمی کنند چون از پلیس می ترسند و اگر پلیس نباشد، همان آدمهای به ظاهر مدرن، دزدی و جنایت می کنند. آنها نیز پلیس درونی ندارند و اخلافیاتی بر اساس خرد برای خود نساخته اند. در جامعه مدرن هم گاه اخلاق گرایی و آرمان گرایی نکوهش می شود.

بحث بر سر شدت ضعف موضوع در جهان سنتی و مدرن است. آنچه من نوشتم صرفا یک نگاه به مساله ای بود که بر اثر حرف آن خانم شاهرودی در ذهنم جرقه زد و ارتباطی هم با شهر و مکان خاصی ندارد. یک جلوه از تفکر سنتی بود که آنروز بر من نمایان شد.

هیچ نظری موجود نیست: