۱۳۸۷ دی ۸, یکشنبه

.............
نگران میشی، مضطرب، دل ات میگیره، دقیقا نمیدونی چه ته، میخواهی گریه کنی، یه گوشه نسشتی و حرفی نمیزنی، خیره موندی به نقطه ای و نگاه ت تکون نمیخوره،

هیچ نظری موجود نیست: