۱۳۸۵ اسفند ۷, دوشنبه

من اومدم بگم كه من به صورت احتمالاتي قبل از عيد دفاع مي كنم. فعلا كه احتمالش داره هي به سمت يك ميل مي كنه. البته فردا بايد بروم به استاد مدعو خارجي پايان نامه بدهم. اميدوارم براي روزهايي كه استاد ...گفته وقت داشته باشه
از بي آرماني خارج شده ام و فعلا در اميدواري هستم. كلي چيز ديگه هم مي خواهم بنويسم كه الان وقت ندارم، چون دانشگاهم و مي خواهم يك گزارش رو تمام كنم و بعدش بروم خانه

قطار بي ترمز


مثل اينكه اينجا هميشه ترمز بريدگي يك حسن است، يا شايد حداقل عادت ناگزير

۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه

Rules i' w better obey and remember

" - Work as if you don't need money,

- Love as if you've never been hurt,

- Dance, as if nobody can see you,

- Sing, as if no one can hear,

- Live, as if the Earth was a heaven."


دستور العملي يه كه بايد تلاش كنم عمل كنم بهش، كه دوباره يه جاي ديدمش
يادمه اين آخري رو قبلا هم نوشته بودم

۱۳۸۵ اسفند ۴, جمعه

عطاءالله مهاجرانی در وبلاگش حدود يك ماه پيش اينو نوشته بود، من دوباره امروز ديدم گفتم شايد جالب باشه
ارشادی‌ها به مرور زمان محو می‌شوند اما اهل فرهنگ می‌مانند. موقعی كه مسووليت وزارت ارشاد را به عهده گرفتم برخی نويسندگان نامدار و شاعران تاثيرگذار كتاب‌هايشان در مديريت گذشته ممنوع شده بود. دو نمونه‌اش كتاب‌های شاملو و دولت‌آبادی بود. اين دو نام كه اشاره كردم از آنجا كه از جنس فرهنگند می‌مانند و صراف زمانه ارشادكنندگان را مثل غبار محو می‌كند. در حافظه هيچكس نمی‌ماند كه چرا «كليدر» سال‌ها ممنوع بود. مثل اينكه كسی فرمان دهد كوهنوردان به البرز نروند. پيداست كه اين امريه ارشادی را باد می‌‌برد. همان كه مولوی گفت: گفت‌وگوهای جهان را باد برد... چنانكه اكنون جايگاه شعر شاملو و رمان كليدر در ادبيات ما از جايگاه وزارت فرهنگ و ارشاد محكم‌تر است. ممكن است صد سال ديگر وزارت ارشاد نباشد اما مطمئنا شاملو و دولت‌آبادی خواهند بود.

می‌دانيد چرا نمی‌شود مولوی وخيام و نظامی و حافظ و سعدی و... را ارشاد كرد؟ يا بخش‌هايی از آثارشان را حذف نمود؟ به همين دليل ساده كه در آثار آنان فرهنگ بر ارشاد غلبه كرده است. در يك كلام ‌گویی حافظ آينه تقابل فرهنگ و ارشاد است. محتسب نماينده ارشاد است و حافظ نماينده فرهنگ.

۱۳۸۵ اسفند ۲, چهارشنبه

يك ميليون / صد ميليارد امضا براي تغيير قوانين تبعيض آميز

دو تا موضوع شاید مرتبط با هم
يكي اينكه چون سايت تغيير براي برابري هي فيلتر مي شه قرار تعدادي وبلاگ هي راه اندازي شه كه هم اعتراضي باشه به فيلترينگ وهم عدم نياز به ثبت هر روزه دمين جدید. برای نمونه
براي توضيح كاملتر این لینک رو بخونيم

دوم - يه سايت به نسبت طنز هم راه افتاده سايت صد ميليارد امضا براي تغيير
توضيحات خودشون : نویسندگان این وبلاگ ضمن ابراز ارادت خدمت تمامی زنان زحمتکش و زجر دیده کشورمان، صراحتا اعلام می دارند که هیچگونه خصومتی با کمپین یک میلیون امضا نداشته و از صمیم قلب برای فعالان بی ادعای مسایل زنان آرزوی موفقیت می کنند. نگاه طنز و انتقادی این وبلاگ به سمت کسانی است که خود را تنها منجی جامعه زنان کشور می دانند و با رفتارهای نابخردانه، حرکتهای گروهی سایر زنان را نیز زیر سوال می برند.
-----
هر چند به نظر من در مورد سربازی و بعضی موارد دیگه می شه حرف زد
____________________________________

http://we-change1.blogfa.com/

http://we4change.com



۱۳۸۵ بهمن ۳۰, دوشنبه

تحريم هاي بيشتر!؟

نمي دانم تعليق روزهاي آخر سال است يا بي تفاوتي تاريخي ما ايراني‌ها كه اين روزها ديگر حسي براي فكر كردن و انرژي مثبتي براي نوشتن و بازنوشتن ندارم. مگر چه شود و چه روي دهد كه قلم بردارم و يا شكوه كنم و يا از خوب و بد يك رويداد بنويسم. اما بيشتر اوقات را با نظاره سر مي‌ كنم و تنها لبخندي تلخ را با هر خبر و حادثه‌اي همراه مي‌ سازم و باز سردرلاك خود مي‌كنم كه زمستان است و هوا بس ناجوانمردانه سرد...
مهلت شوراي امنيت به ايران دو روز ديگر به پايان مي‌رسد. تنها دو روز تا روبرو شدن با تحريم‌هاي بيشتر فرصت داريم.

بي آرماني

اينکه به ديگران دروغ بگوييم يا نه خيلي مهم نيست، مهم اين است"
"که هرگز به خودمان دروغ نگوييم
چند روزي است در بي آرماني سير مي کنم، ياد يه روزهايي افتادم که حتي حوصله اينکه ازخواجه
نصير برگردم خونه رو نداشتم که کم هم نبود تعدادشون، کي يادشه

۱۳۸۵ بهمن ۲۸, شنبه

حقیقت و افسانه

"زندگي نه آنقدر شيرين و مرگ نه آنقدر تلخ است كه انسان شرافتش را به آن بفروشد"
***
حقیقت غریب تر از افسانه است. -ضرب المثل
_
جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه
چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند
***
آنان كه محيط فضل و آداب شدند
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
ره زين شب تاريك نبردند برون
گفتند فسانه ای و در خواب شدند

۱۳۸۵ بهمن ۲۶, پنجشنبه

درباره داروي ايراني مقاوم سازي در برابر ايدز

امروز يه چيزهايي در مورد داروي توليد ايران براي مقاوم سازي در برابر ايدز شنيدم که گفتم لينک خبرشو اينجا بگذارم. دو نکته برجسته اش رو همين جا مي نويسم
يک- داروي بيان شده به هيچ وجه داروي درمان نيست، بلکه داروي مقاوم سازي در برابر بيماري هاي ويروسي مي توان دانستش
دو- تعداد هفت نفر از کساني که دارو بر روي آنها آزمايش شده تا کنون فوت کرده اند

SPIPيادگيري

امروز سومين روزي است كه در كلاس آموزشي
در موسسه كنشگران داوطلب شركت كرده ام
اسپيپ يك نرم افزار متن باز مديريت انتشار اطلاعات بر روي اينترنت
است. راستي اخبار فعاليتهاي نهادهاي جامعه مدني رو در آدرس ديگه کنشگران مي توانيد ببينيد

۱۳۸۵ بهمن ۲۵, چهارشنبه

حرف خالی زده ام

گویا

"حرف خالی زده ام "

هر چند حداقل در مواردی به نظرم

"بارش باران که متوقف شود، به تدريج رود آرام می شود"

۱۳۸۵ بهمن ۲۱, شنبه

!اولين پيشنهاد

اولين پيشنهاد، شايد هم درخواست!، مرور يک مقاله را که من در موردش اطلاعاتي دارم يه نفري بهم داد، نمي­گم يه استاد چون ... . کلي ذوق و شوق داد بهم و کلي هيجان. بگذريم از اينکه نويسنده مقاله اوايل تابستان فکر کنم با دو سه تا واسطه اومد منو پيدا کرد و کلي حرف و در نهايت سمينار فوق ليسانسمو دادم بهش، نگو دفاع کرده از فوق ليسانسش و من هنوز دارم پارو مي­زنم. دلم مي­خواهد ببينم پايان­نامه­اش فرقي با سمينار من دارد يا نه؟؟ مي­دانم و خيلي­ها بهم مي­گويند بايد اين سيستم آموزشي عالي در پيت را دور زد و الکي خودشو آدم نبايد الاف کند!
چي مي­گفتم، کلي به اين فکر کردم که در آينده چه مقالاتي را، کجاها ممکن من بتوانم بخوانم و داوري نکم يا لااقل نظر بدهم در موردشون. حسي خاص است، مثل درس دادن براي اولين بار، امتحان طرح کردن يا حل تمرين رفتن براي يه درس خفن!
حالا هنوز که نرسيدم بخونم، شايد پيش داوري بالاي من غلط بود ها و مقاله يه کار تازه هم داشت!

تباهي دهر

دشت بي­فرهنگي ما، سبزِ هنوزم علف­هاش

۱۳۸۵ بهمن ۱۹, پنجشنبه

دستور العمل شکست اين است"
"طوري رفتار کنيد که همه از شما راضي باشند

فکر کنم از ساموئل بکت

۱۳۸۵ بهمن ۱۶, دوشنبه

بار زندگي در هستي

چند تا پست عقب هستم ولي الان وقت ندارم كه بنويسمشان. شايد تا آخر اين هفته برسم به همه كه نه، بيشتر كارهام و شايد اين پست ها هم. مهمترين شون همون مورد اميدواري يا نااميدي است.
مهلت دو سه تا چيز با هم سر رسيده، و بايد خودم را راحت كنم از دست شان
در مورد سفر هم چند تايي موضوع رو مي خواهم بنويسم: دو سه تاش نگراني هايي كه يه مدتي يه دارم بهشون فكر مي كنم و هي بيشتر و پررنگتر مي شن برام، يه نگراني هم درمورد يكي از بهترين دوستام و زندگيش داشتم كه تا حدود خيلي زيادي بر طرف شد، در واقع او بايد نگران من باشه و اينكه آيا من بارزندگي ام را چه خواهم كرد
يه بحثي هم در مورد نسل ما كه بين دو نسل بزرگ شده با آرمان وايدئولوژي و نسل بزرگ شده در بي آرماني به دنيا آمده ايم، بين اوج مزخرفات دنياي دو قطبي و آرمان گرايي و پايان تاريخ
معلوم نيست چند بار فرصت خواهم داشت تا در ساحلي به زيباي ساحل شني بندر ديلم، آزاد، رها و يله، بدوم و اززيبايي دريا و بارش باران از اين دنياي ... فاصله بگيريم، هر چند كه كلي ساحل، در نمي دانم كجاها!، هست كه مي خواهم بدوم در روي شن هاشان
بايد تيشه و قلمي يافت، يا شايد هم ابزاري مدرن بهتر باشد، تا "
بر ديواره برج ها و ساختمان ها در شهرها
كشيد و باز تعريف كرد
خدا
انسان
"و عشق را
.چقدر دلتنگي زود به سراغ مسافر مي ياد و چقدر در اين شهر درندشت درگير مسايل بي ارزش هستيم و