۱۳۸۶ فروردین ۷, سه‌شنبه

تولد



به عنوان کارت تبريک، پسر عموم عکس دخترشون رو فرستاده که تازه به دنيا آمده
آيا به دنيا آمدن هر کودک پيامي است؟

۱۳۸۶ فروردین ۴, شنبه

انتظار

اين همه قصه فردوس و تمناي بهشت

گفتگويي و خيالي ز جهان من و توست

چند بيت ديگر از سايه را هم دلم مي خواهد بنويسم ولي

نمي دانم چه مي خواهم بگويم

زبان در دهان باز، بسته ست

در تنگ قفس باز است و افسوس

که بال مرغ آوازم شکسته است

_______________

تصميم گرفته ام يکي از کارهاي غلطي را که مدام تکرار مي کنم ترک کنم. اينجا مي نويسم که يادم باشد و شايد چند وقت ديگر بگويم که موفق شده ام يا نه. مثلا 15 ارديبهشت چه طوره؟

ورزش و زبان فرانسه رو هم مي خواهم دوباره شروع کنم. شايد اصلا ليستي نوشتم از کارهايي که مي خواهم در 86 انجام بدهم يا ندهم براي يادآوري بعدي و زنهار

۱۳۸۶ فروردین ۱, چهارشنبه

از سالي که گذشت

حوصله اينکه پست مرتبي بنويسم ندارم؛ يا شايد نمي دونم چي مي خواهم بنويسم: در مورد سالي که داره تموم مي شه و حس و حالم نسبت بهش و چيزهاي ديگر. در نتيجه يه سري چيز مي نويسم، مرتبط و غير مرتبط به هم. ترکيبي از بعضي، و شايد بيشتر، چيزهايي که الان ذهنم را مشغول کرده اند. با هم، قاطي و بدون ربط خاصي مي نويسمشان
از سالي که گذشته نه راضي ام و نه ناراضي.ترکيبي از دو حس متناقض رو در موردش دارم. هر سالی كه مي گذره روزهايی كه شور و شوق عيد درش مشخصه هی كمتر و كمتر ميشه تا بره و بچسبه به همون زمون لحظه تحويل سال. شايد دليل اصلي اش بلاتکليفي ام باشد که همچنان هم باقي است. تعليق بين دو انتهاي خيلي دور از هم که نمي دانم کدامش قطعي مي شود!
There are only two ways to live your life. One is as though nothing is a miracle. The other is as though everything is a miracle. - Albert Einstein
امسال دومين سالي ست که بيست و نه اسفند تنهايي مي روم کوه، هر دو سال به سرعت رفتم کلکچال و برگشتم. هر چند که امسال درد زانو هم اضافه شده! در اين دو روز فراغت بعد از مدت ها يک کتاب رو درست و حسابي و به سرعت خوندم، جوري که راضي ام مي کند. کتاب مردان در برابر زنان نوشته ي شهرنوش پارسي پور. شروع جذاب، روان و گيرايي داشت، هر چند از آخر کتاب خوشم نيامد. ممنون از دو دوست خوب که پيشنهادش کردند و ممنون از دوستان که جزو کتابهاي تولد برام خريدنش. يه پشته هم چيده ام که اميدوارم توي اين چند روزه بخونمشون
امسال و به طور خاص نيمه دومش خيلي کش دار بود برام. هر هفته اش به اندازه يک ماه يا بيشتر طول کشيد. اين سه ماه آخر که هر روز در آرزوي رهايي از دست دانشگاه و ... گذشت. اما الان که فکر مي کنم، همه سال به سرعت خيلي زيادي گذشته؛ شايد مثل يک ماه. زندگي امروز و دغدغه هايش عمق ندارد، شايد. زماني که در گيرشان هستيم خيلي طولاني و کشدارند ولي رها و فارغ که مي شويم، پوچ و کم ارزشند، نمي دانم ... . در مجموع خودم نمي دانم از سالي که گذشته راضي مي توان بود يا نه؟ به نظر بيشتر اش را تلف کرده ام.
نوشتن دوباره وبلاگ: مدتها بود مي خواستم دوباره بنويسم ولي بيشتر تنبلي بود و شايد بي انگيزگي و ... . قبلا خيلي با فاصله و غير شخصي مي نوشتم، مي ترسيدم از نوشتن، بيشتر از هر چيز ديگر. به لطف استاد گرامي ام ترس از نوشتن ريخته است. نوشتن همين چيزها، هر چند کلي از موارد را سر بسته، مبهم و با خودسانسوري مي نويسم يا اصلا بسياري از اتفاقات را نمي نويسم ولي باز خيلي ذهن و خيال را رها مي کند و آرامش مي دهد. در اين مورد از يک دوست خيلي خوب بايد تشکر کنم که تشويقم کرد زياد به نوشتن. به علاوه ي کلي راهنمايي در مورد مرتب کردن صفحه و افزودن لينک ها و موارد ديگر که من نمي دانستم.
در مورد فيلم سيصد و فرهنگ ايراني و بحث هاي پيراموني، تا حدود زيادي با اين بخشهاي اين پست موافقم: ما ایرونی ها تا وقتی که بر خلاف آباء و اجدادمون صرفا مصرف کننده فرهنگیم، نه تولید کننده، چاره ای نداریم جز این که سر فیلم سیصد توسری خور باشیم و واسه درخواست لوگوی نوروزی گوگل یا نوبل ادبیات، دریوزه.
یکی از محصولات فرهنگی اجدادمون شطرنجه و همه اولین درس شو از بریم: بهترین دفاع، حمله است.
_______________________
اين رو مدتي است مي خواستم بنويسم. برخوردم به پستي که تقريبا کامل نوشته بودش
همیشه آن کسی برنده است که پس از شکست خوردن، خودش را بشکند و به خطاهایش بیاندیشد، شکسته های دل و وجودش را به هم بند بزند و بعد حیات دوباره اش را جشن بگیرد، من خود تلاش می کنم که اینگونه زندگی کنم.
سال نو مبارک
پي نوشت: يه ساعتي سعي کردم اين پست رو مرتبط پابليش کنم که نشد. فعلا همين فرمي بهتر رو کامپيوتر نمي ذاره

۱۳۸۵ اسفند ۲۷, یکشنبه

۱۳۸۵ اسفند ۲۴, پنجشنبه

خبر از زن نوشت:
حدود نيم ساعت پيش با حکم پلمب به دفتر مؤسسه‌ی غيردولتی کنشگران داوطلب رفته‌اند و بعد از فيلم‌برداری از تک‌تک حاضران، همه را بيرون کرده‌اند. در حالِ حاضر مشغول گفت‌وگو با دکتر سهراب رزاقی، مدير مؤسسه، در محلِ دفتر هستند. گفته می‌شود حکم از دادگستری بوده است.
ساعت 14:42: نيروهای امنيتی سهراب رزاقی را با خود بردند.

۱۳۸۵ اسفند ۲۳, چهارشنبه

قافله عمر

هر بار می نویسم که تعدادی موضوع تو ذهنم هست که می خواهم در موردشان بنویسم. نمی دانم این دور کی تمام می شود. تصمیم گرفته ام که حسب حال ایام در حال دفاع، از آبان تا حالا، را بنویسم. حالا اینکه کی بشه باز یه مورد مثل بالایی هاس
بالاخره به یک داور پایان نامه نسخه ای دادم که قبول کردش، البته با توضیحات شفاهی که برایش دادم
تاریخ دفاع همچنان نامعلوم است ولی احتمالا اولین هفته کاری بعد از عید
______________
بعد از خبر فوت ملاقلی پور یاد یک پرسه طولانی سه نفره افتادم پس از دیدن فیلم نسل سوخته، از انقلاب تا تجریش و بحث در مورد چندین و چند موضوع، آبان 1379 بود راستی

۱۳۸۵ اسفند ۲۰, یکشنبه

چند تا موضوع

در حين سفر نشد پستي ارسال کنم. سفر خوب بود، تا سه -چهار روز ديگه احتمالا مي نويسم.
اين پست محبوبه در مورد بازجويي ها را، هرچند چندين جاي ديگر هم ديدم لينک داده اند، من هم لينک مي دهم.
پیش نوشت: می پرسه وقتی آزاد بشی در مورد زندان چی می نویسی؟ میگم: از تهدید، بازجویی، شکنجه روانی، تحقیر و برخورهای بد شما و وضعیت بد زندان .... و مرد میگه حتما می نویسی که مسائلی رو از زندگی ات مطرح کردیم که با شنیدنش، تا مدتی نمی تونستی حرف بزنی.... و من میگم کار مهمی نیست شنود تلفن دیگران ....و مرد میگه باید خدا رو شکر کنم که گیر نهادهای امنیتی موازی نیفتادم....و باز صدای جیغ و گریه یک زن در اتاق بازجویی....و بوی بد پرونده سازی....
ادامه پست
___________________
و بمب گوگلي زير براي فيلم
توضيحات اين پست عاليه

۱۳۸۵ اسفند ۱۷, پنجشنبه

سفر

دو-سه روزي به سفر مي روم. حول و حوش درياچه آلاگل نزديکي گنبد کاووس. اگر ممکن شد پست مي نويسم.

۱۳۸۵ اسفند ۱۶, چهارشنبه

آزادي 7 نفر ديگر


1- آخرين اخبار را در Google Reader بخوانيد.


2- در مورد پست چه مي توان کرد ؟ نظر بدهيد.


اولين پست سارا لقايي پس از آ زادي
______________________
بخشي از نوشته ي مسعود بهنود

۱۳۸۵ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

هشت نفر از بازداشت شدگان آزاد شدند

چه مي توان کرد؟

هدف ها از اين دستگيري چيست؟

هدف هاي زير براي اين عمل قابل تصور است، هر چند که اهداف محدود به اينها نيست:

1- جلوگيري از برگزاري برنامه هاي اعلام شده براي روز 8 مارس.

هر چند اين هدف به نظر برآورده شده، ولي فعلا که خبر برگزاري تعدادي مراسم مانند اعتراض به دستگيري ها روبروي دانشکده علوم اجتماعي دانشگاه تهران يا برنامه روز 8 مارس روبروي ساختمان مجلس ديده مي­شود. حتي اگر آزادي به قيد وثيقه را به بعد از شنبه 8 مارس موکول بکنند، بازهم صرف اينکه با برگزاري تعدادي تجمع و اعتراض نشان داده شود که معترضان و فعالان محدود به افراد دستگير شده نيستند اهميت دارد.نوشته ي کيهان رو که احتمالا ديدين!

2- ايجاد دلسردي در پيگيري خواسته هاي اجتماعي و شايد ترساندن فعالان

3- مقابله با حرکت (سمبليک) تغيير براي برابري = ايده جمع­آوري يک ميليون امضا

براي تغيير وضعيت فعلي چه مي توانيم بکنيم؟ چه برنامه اي براي آينده مي­توان داشت؟

1- تلاش و فشار براي آزادي هر چه سريع تر افراد دستگير شده. سايت کمپين رهايي فعالان جنبش زنان را امضا کنيد.

2- اطلاع رساني

گستردن اطلاعات در زمينه دستگيري و موارد مرتبط به افرادي که با آنها خواسته يا ناخواسته در تماسيم. در اين مورد به نظر بايد تمرکز و توجه اصلي بايد به همسالان و افراد نسل­هاي قبلي که چندان درگير اينترنت نيستند باشد. به علاوه بسياري از افرادي که هر روز در تماس با آنها هستيم ممکن است از اخبار اينچنيني خبردار نشده باشند. ديروز با يک دانشجوي هم آزمايشگاهي صحبت کردم، انتظار داشتم که حداقل از کمپين خبر داشته باشه، ولي ديدم که نمي­دانست و جالب­تر اينکه مي­گفت بين دوستاش، خوابگاهي­ها و دوستاش در دانشگاه­هاي ديگه هم تا حالا خبري در اين مورد نشنيده است.

3- استفاده از فرصت­هاي پيش­رو= در اين مورد به طور خاص پيشنهاد من استفاده از فرصت پيش­رو، يعني تعطيلات سال نو و ديد و بازديدهاي آن، براي بسط و گسترش خواسته­ها و اهداف تغيير براي برابري است.

در تعطيلات نوروز هشتاد و شش چه مي توان کرد؟

مي­دانيم هدف اصلي حرکت تغيير براي برابري، ايجاد آگاهي و شناخت در افراد جامعه به منظور اطلاع از نقص­هاي قوانين موجود فعلي است و يک ميليون امضا نمادي از رسيدن و گسترش اين پيام به کسري از افراد جامعه ايران است. مي­توان از تعطيلات نوروز براي رساندن پيام به افراد مختلف بهره جست. در ديدارهاي فاميلي و ديد و بازديدها به طور معمول حداقل از فاميل افرادي را مي­بينيم که حدود يک سالي­ست نديديم­شان. يا اگر هم در طي سال فرصتي شده بسيار محدود و مختصر بوده. حالا در تعطيلات عيد مي­توانيم در ديدار فاميل يا دوستان موضوع بحث براي ايجاد آگاهي و شناخت را حسابي پي­گيري کرد. جزوه و مقدمات و آمادگي خاصي هم نمي­خواهد. به نظرم نوشتن سرفصل­ها روي يک برگه A4 با چند خط توضيح زير هر موضوع کافي­يه. مي­توان از اين برگه چند تايي کپي داشت و هر جا به هر خانواده يکي داد. و مي­توان ازشان خواست تا به ديگراني که خانه­شان براي ديد و بازديد مي­آيند بدهند تا آنها هم بخوانند. همين استارت آگاهي جمعي در عيد 86 مي­تواند سرآغاز و جواب مناسبي باشه

خلاصه اينکه: شايد بتوانند چند گردهمايي براي 8 مارس را با عدم آزادي بچه­ها تا شنبه بر هم بزنند، ولي نمي­توانند گفتگو و بحث و صحبت در اين زمينه را به خصوص در تعطيلات نوروز کنسل کنند.

پي­نوشت­ها: 1- اين متن ممکن است، به دليل عدم دقت و تمرکز، داراي غلط­هاي متنوعي باشد. لطفا در اين مورد و در مورد ساختار متن، محتوي و حتي لغات پيشنهاد بدهيد. به علاوه مي­دونم اولش رو مرتبط و کتابي نوشتم و آخرهاي متن رو ترکيبي از خودموني و کتابي. ببخشيد.

2- در مورد عدم اشاره به دستگيري در رسانه­هاي داخلي هم بايد فکري کرد. البته همين خبر رساني اينترنتي شکل گرفته قابل توجه است، منتهي اشکال موجود در عدم ارتباط و دسترسي بيشتر افراد به اينترنت است.

_____________________________

سايت زنستان در بيشتر ISP ها فيلتر شده است. وبلاگ زنستان را ببينيد.

خبر

الان دو تا خبر بهم رسيد: هيچ کدام از بچه ها را تا حالا آزاد نکرده اند

و دوم اينکه بچه ها در زندان اعتصاب غذا کرده اند

خبر و لينک را بخونيد در آذرستان

خبر تایید شد امشاسپندان
فعالان زن بازداشت شده دست به اعتصاب غذا زدند
بنا بر آخرین اخبار رسیده نوشین احمدی خراسانی، درتماس تلفنی که با همسرش داشته است اعلام کرده است که از امروز ظهر بنا بر تصمیمی دسته جمعی همه سی و سه زن بازداشت شده اعتصاب غذا را شروع کردند.احمدی خراسانی به همسرش، جواد موسوی خوزستانی گفته است که این تصمیم گروهی را به این دلیل اخذ کرده اند که مسولان قول مساعد داده بودند که امروز همه دستگیر شدگان جوان را آزاد کنند و چون این اقدام صورت نگرفته است، در اعتراض اعتصاب غذا را آغاز کرده اند.

۱۳۸۵ اسفند ۱۴, دوشنبه

در این سرای بی کسی

این پست را عینا از وبلاگ سرزمین رویایی آوردم

با گذشت بیست و چهار ساعت از دستگیری سی و سه نفر از روزنامه نگاران و فعالان جنبش زنان، ما، به عنوان خانواده های آنهاهمچنان درنگرانی و بی خبری از وضعیت عزیزانمان به سر میبریم.

این در حالی است که متاسفانه از ساعات اولیه بازداشت هیچ فرد پاسخگویی در مقام ابهام زدایی از وضعیت رسیدگی به امور بازداشت شدگان نیست و خانواده های آنها نیز علی رغم قول مساعد برخی مقامات قضایی و انتظامی از صبح امروز با مراجعه به زندان اوین اطلاعی از وضعیت آنها نیافتند.

بر این اساس ما امضا کنندگان ذیل به عنوان اعضای خانواده افراد بازداشت شده خواستار اطلاع فوری از وضعیت عزیزانمان هستیم و امیدواریم هرچه سریعتر شاهد آزادی آنها باشیم
( از نامه‌ی خانواده‌های دستگیرشدگان )

+ امضا کنید

سولوژن: در سوگ آزادی اجتماعی
نیکان: جنبش زنان
چرکنویس: برای چیزهایی که به دست آمده٬‌ هزینه داده شده
کوزه خانم: مگر نه اينکه الان می بایست سبزه های عيد را سبز کنيم؟
نازخاتون: و این زنان
هنوز: حداقل یک امضا برای آزادی‌شان
پارسانوشت: دستگیری گسترده فعالان حقوق زنان
زندگی روی ترن هوایی: عذرخواه وجدانم خواهم بود
وحید پوراستاد: شبی با خدا
زنان صلح: گزارش یک شاهد عینی
ذهن سیال: دستگیری تعدادی از فعالان حوزه زنان
فرنگوپولیس: نامه به ریس جمهور
قاصدک: تجمع آرام زنان به خشونت کشیده شد
بهمن آقا: بغضی در گلو
شهر قصه: چرا مفاسد اجتماعی؟

کوه با نخستین سنگ آغاز می شود "
وانسان
با
"...نخستین درد

نمی دانم چرا باز بی آرمانی آمده و در ذهنم خانه کرده ، از ظهر به بعد هیچ کاری نتوانسته ام بکنم، فقط دارم از این لینک یه آن لینک پرسه می زنم به امید

Swimming against the stream

Only those who are swimming against the stream know the strength of it.


شايد ده روزي ست که مي خواهم در مورد کلاس اتمام SPIP بنويسم و چهار آموزگار کلاس، جادي، محبوبه، مسعود و نوشين، که بعد از اتمام دوره ي پنج جلسه اي کلاس با سه تاشون* دوست شده ام. درگيري هايم نگذاشت تا اينکه امروز با اين خبر دستگيري و نوشته ي سولوژن ديدم که، من هم لااقل يک دوست که از نزديک مي شناسمش در اين جمع دستگيرشدگان دارم، هر چند تعدادي را هم به صورت مجازي با وبلاگ هاشان مي شناسم. با محبوبه سر داروي ايدز و اخبار مرتبطي که داشت بعد از يک جلسه کلاس حدود يک ساعتي صحبت کرده بودم که تو يک پست اشاره کردم.

الان مني که تقريبا هيچ فعاليت و کمکي نداشتم گيج، سر در گم و شاکي ام؛ احتمالا ديگران هم حتما و خيلي بيشتر. لااقل از صحبت تلفني با دو سه دوست که چنين چيزي به وضوح قابل برداشت بود. ولي بايد هميشه آماده بود براي قلب شرايط و مبارزه با نوميدي**. يک نکته جالب اينکه خبر را زودتر از سايت هاي خبري از طريق وبلاگ ها دريافت کردم، وبلاگ سولوژن و وبلاگ جادي و اميد معماريان همگي خارج از ايرانند الان. اين قدرت وبلاگستان در توزيع اخبار و محتوي رو بايد به کار گرفت.

Life finds the meanings only in the struggles!

پي نوشت: ديروز داشتم با مادرم و يکي از دوستاش در مورد وضعيت جامعه و دغدغه هاي نسل ما و ... صحبت مي کردم، مثال تجمع آرام در اعتراض به يک موضوع را زدم و اينکه تهديد مي شنوند تجمع کنندگان به اينکه جمع تان مي کنيم، امروز نمونه اي اتفاق افتاده است.

* با جادي دوست بودم.

** به نظر چه مي توان کرد؟ مي نويسم.

۱۳۸۵ اسفند ۱۳, یکشنبه

دست‌گیری‌ی گسترده‌ی فعالان جنبش زنان

سایت زنستان آخرین لیست دستگیر شدگان را اینچنین اعلام کرده است
نوشین احمدی خراسانی-سوسن طهماسبی -محبوبه عباسقلی زاده- پروین اردلان- پرستو دوکوهکی - ناهید کشاورز- محبوبه حسین زاده- نیلوفر گلکار- مریم میرزا- مریم حسین خواه- ناهید جعفری- مینو مرتاضی- فاطمه گوارایی- شهلا انتصاری- آزاده فرقانی- ژیلا بنی یعقوب- ناهید انتصاری-آسیه امینی- شادی صدر- ساقی لقایی- ساغر لقایی- الناز انصاری- سارا ایمانیان- جلوه جواهری- زارا امجدیان- زینب پیغمبرزاده - نسرین افضلی- مهناز محمدی- سمیه فرید- فریده انتصاری- رضوان مقدم- سارا لقمانی

۱۳۸۵ اسفند ۱۲, شنبه

گاهي به آسمان نگاه کن

دفاعم افتاد به بعد از عيد، البته فعلا به نظر به نفعمه. يکي از اساتيد ممتحن داخلي امروز به مراجع پايان نامه داشت ايراد مي گرفت که مثلا اين فلان مرجع رو که تز دکتري يک نفره " اصلا تو ديدي؟ فکر نمي کنم خود طرف هم داشته باشه!؟" يا " به کتاب فلاني، T. M. Cover، که مرجع دادي نيازي به مرجع دادن به مقاله Shannon نيست" و يه جور به نظرش شايد داست مچ گيري مي کرد که همين طور الکي مرجع با کلاس! رديف کردي

منم عين اين بچه پر روها واستاده بودم که کدوم رو مي گي تا بگم. تز فلاني رو کپي دارم، از خودش گرفتم. اون مقاله Shannon يه seminal work است که حتما بايد بهش مرجع داد و ... . *

ديروز بعد از مدتها اول مسير کلکچال رو يه خورده رفتيم بالا. اين چند روزه، به خاطر بارش برف و باران هواي تهران خيلي تميز و لذت بخش بود. مي شه بعد از مدتها ستاره ها رو ديد! چند شب پيش تو دانشگاه داشتم به يه مشته دانشجوي دکتري دب اکبر رو نشون مي دادم. راستي الان ماه خيلي زيبا در حال نور افشاني ست، چند سالي ست اينجا چنين ماهي نديده بودم. امشب حدود ساعت يک شب ماه گرفتگي کامل قابل مشاهده در تهران داريم. اون مشکل نگاه ديوانه به ماه رو يادتونه

* اينو بيشتر نوشتم که يادم باشه الکي يه موقعه به يکي گير ندهم فقط بر اساس پيشداوري يا شايد بي سواديم.

۱۳۸۵ اسفند ۱۱, جمعه

Knowledge vs. Ignorance

In the expanding the field of knowledge we but increase the
horizon of ignorance.

Henry Miller


پايان نامه رو به اساتيد تحويل داده ام. اين
جمله بالايي رو اول فصل آخر پايان نامه نوشتم؛ هميشه زمان جمع بندي يک موضوع، دوره،
کار يا موارد ديگر، متوجه جنبه هاي ديگر موضوع که بهشان توجه نکرده ايم مي شويم.
بهتر چند وقت يک بار آدم يه جا وايسه ببينه و فکرکنه به مسير پشت سر و راه
هايي پيش رو.


واقعا معلوم نيست که قبل از عيد بتوانم
دفاع کنم يا نه چون هماهنگ کردن وقت 4 نفر که دو تاشون صدهزار تا کار دارن خيلي
سخته، اونم آخر سالي که همه دارن همه چي رو مي پيچونن، مثل خود من! يک مساله
بهينه سازي غيرخطي براي اينکه قبل يا بعد عيد باشه وجود داره با کلي قيد که من بايد
سعي کنم حل بهينه، از نظر خودم، را پيدا کنم. چون يه مزايايي هم ممکنه در بعد از
عيد بودنش وجود داشته باشه= حضور يک استاد از خارج از ايران در داوران و شايد کميته
داوران 5 نفره!


اگه حلي پيدا کردم اينجا مي نويسم. يه
پست هم در مورد موضوع پايان نامه شايد نوشتم؛ شايد مثلا
abstract
انگليسي و فارسي پايان نامه. يه طوريه که شايد بعد از آن با
search google هم بشه به اينجا رسيد


از
اين به بعد اگه ممکن باشه* مرتب تر مي نويسم. منطورم از مرتب تر اينه که
punctuation
ها رو رعايت مي کنم و چيزهايي تو اين مايه ها. به زودي
RSS وبلاگ رو هم درست و مرتب مي کنم. راستي
GoogleReader رو هم راه انداختم، لينک شو اينها رو
مرتب مي کنم مي گذارم اين کناره؛ البته اشکالش اينه که ديگه کمتر مي تونم پست ننويسم و به
جاش لينک به مطلب ديگران را به جاي پست منتشر کنم!


* اگر FrontPage
دمه دست باشه.