۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

یه فکر معمولی

داشتم به دوستی فکر می کردم که معمولا سعی می کنم باهاش وارد گفتگو نشم. دوست دارم با کسی صحبت کنم که صحبت کردن باهاش مثل شطرنج بازی کردن باشه و احتیاج به خرج کردن هوش و شنفتن به اندازه گفتن داشته باشه. اما این آدم گفتگو رو یه تک گویی می بینه که از طریقش طرف مقابل رو مجبور کنه که با ایده ها و افکارش همنظر بشه. پخته ترین واکنش به چنین نوع برخوردی به نظرم سکوت، تسلیم و پرهیز از گفتگوهای بعدیه و مهمتر از اون اینکه درس بگیری که وقتی دانسته یا نادانسته خودت به عنوان گوینده وارد چنین بازیی می شی و دیگران رو آزار می دی چه حماقت بزرگی داری مرتکب می شی.

این فکر رو برای خودم اینجوری جمعبندی می کنم که
گفتگوها اشکال و هدفهای مختلفی دارند ولی اگر هدف از یک بحث مجاب کردن طرف مقابل باشه اون گفتگو زمانی موفقیت آمیز خواهد بود که از طریقش "الف" بتونه "ب" رو جوری به فکر کردن دعوت کنه که "ب" خودش به نتیجه ای که "الف" دوست داره برسه. بی اونکه "الف" یک ریز وراجی کرده باشه و خواسته باشه نظرش رو به "ب" تحمیل کنه.

حرف تازه ای نیست می دونم. فقط شاید یادآوریش یه لطفکی داشته باشه.

۱۳۸۹ شهریور ۲۶, جمعه

برام جالبه که تو آمریکا ... 2

شهر ما از معدود شهرای آمریکاست که مترو داره و همه هم میگن متروش خییییلی خوبه!
بماند که این متروی خوب خیلی وقتا تاخیرای جانانه داره و ممکنه از زندگی بندازتت و پله برقیاشم خیلی وقتا خرابه و 70 - 80 پله رو باید تو سرما و گرما پیاده بری بالا و بیای پایین.
قیمت استفاده از این متروی خوب که با تمام مشکلاتش تقریبا تنها وسیله حمل و نقل عمومی قابل اتکا در شهره، بستگب به مسافتی که طی می کنی و ساعتی از شبانه روز که ازش استفاده می کنی داره. متری حساب کردنشون به درک ولی اینکه تو زمانهای ترافیک صبح و عصر گرون می شه خیلی زور داره. 7 تا 10 صبح اگه درست گفته باشم و 3 تا 7 شب بلیط تقریبا دوبرابره. با فرض اینکه فلسفه مترو اینه که حمل و نقل عمومی را گسترش بده و جای ماشیت و ترافیک رو بگیره، معنی اینکار چیه؟ دو تا پیام ممکنه داشته باشه
یا اینکه می گه هر کی می تونه ماشین بیاره و تا می تونین از مترو استفاده نکنین!
یا اینکه می گه آقاجون مجبوری از مترو استفاده کنی؟ پس دهنتو صاف می کنیم تا می تونی پول بده!

این یعنی عرضه خدمات عمومی با مکانیزم بازار اون هم در شرایط مونوپولی که فقط یه مترو وجود داره و رقابتی در کار نیست. این با روح نقش دولت در عرضه خدمات عمومی تضاد داره. آیا مردم که ساعت 5 کارشون تموم می شه باید تا 7 شب علاف بمونن تا قیمت بیاد پایین؟ یا صبح ها از 6 برن بشینن تو اداره سماق بمکن؟ فکر نمیکنم هیچ چی به جز منطق بازار بتونه این موضوعو توضیح بده.

از طرف دیگه اگر از یه حدی کمتر از مترو استفاده کنی هزینه استفاده ازش کم نمی شه. یعنی اگه یه ایستگاه بری با اینکه 8 تا بری یه قیمته! حتی اگه بری توی ایستگاه و یادت بیاد که یه چیزی جا گذاشتی و بخوای بیای بیرون بدون اینکه از مترو استفاده کرده باشی باید اون حد اقل هزینه رو که حدود 1.5 دلار باشه بدی.

و خلاصه اینکه بر عکس اروپا که با 30 - 40 دلار میشه اشتراک شبکه حمل و نقل شهری رو به صورت ماهانه خرید، تو امریکا ممکنه هزینه حمل و نقل ماهانت با اتوبوس و/یا مترو به 300 دلار هم برسه.

عجیب این ملت نجیبه و صداش در نمی آد. نه اعتصابی نه اعتراضی بیشتر مردم فکر می کنن خوب همینه که هست دیگه. لاید جور دیگه ای نمی شه باشه.

توضیح پست قبل

در توضیح پست قبلی یه چیزی رو یادم رفت بگم و اون اینکه با مالیات گرفتن از بنزین می شه یه سیستم حمل و نقل عمومی کارآمد راه انداخت که در نهایت برای جامعه ارزونتر در میاد برای اینکه برای مقدار برابر از نیاز به حمل و نقل عمومی، ماشینهای کمتر، راههای کمتر، نیاز به نگهداری از راههای کمتر و مصرف سوخت پایینتری وجود خواهد داشت و همه اینها روی درآمد سرانه مردم صرفه جویی می شه.
برام جالبه که چطور مردم تو این مملکت به این مساله فکر نمی کنن یا چطور قانعشون کردن که خدمات عمومی هر چی کمتر باشه بهتره و دولت نباید تو این مسائل دخالت کنه! حتی می شه اینجوری به موضوع فکر کرد که دولت می تونه یه بازار رقابتی از بخش خصوصی برای عرضه خدمات حمل و نقل عمومی راه بندازه. اینطوری مکانیزم بازار سر جاشه ولی دولت شکل بازار رو به نفع جامعه تغییر داده.

چرا اینجا اینجوریه؟

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

برام جالبه که تو آمریکا ...

حمل و نقل عموومی تقریبا تعطیله و اتوبوسها خیلی جاها فقط یه ساعت یه بار میان اونم تو زمانهای شروع و پایان ساعت اداری و خلاصه اینکه اصلن حمل و نقل عمومی چیزی نیست که بشه روش حساب کرد. با این حال، وقتی صحبت این می شه که روی بنزین مالیات گرفته بشه همه دادشون درمیاد که وای این دولت دیگه گندشو دراورده. یه دفه بریم کمونیست بشیم دیگه و ...
نتیجه اینکه تو آمریکا بنزین لیتری 660 تومنه و تو اروپا دور و ور 1550 تومن و عوضش تو اروپا وقتی ماشین داری احساس می کنی که عجب دست و پاگیره چه کاریه بزار با اتوبوس اینور اونور برم و جایی نیست که حمل و نقل عمومی پوششش نده و در امریکا احساس می کنی که چه بدبختی که ماشین نداری. همون احساسی که یه معلول از پا نداشتن داره.
و اونوقت با کشوری طرفی که با 5 درصد جمعیت دنیا 25 درصد ذخایر انرژی فسیلی دنیا رو مصرف می کنه (انرژی هسته ای بماند) و هر امریکایی با سطح زندگی برابر چیزی در حدود دو برابر هر اروپایی یا ژاپنی انرژی مصرف می کنه. اگه بقیه دنیا هم اینجوری زندگی کنن دنیا چی میشه؟

شاید یه نگاه به این عددا جالب باشه:
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_energy_consumption_per_capita

جایگاه کشورهای عربی هم تو این لیست جالبه. معلومه کولر گازی 24 ساعته روشنه و پیستای اسکی به راه!

این لیست هم جالبه.
http://en.wikipedia.org/wiki/List_of_countries_by_carbon_dioxide_emissions_per_capita

سوئدیا تو اون سوز و سرما با اون سطح از توسعه کمتر از ما دود می کنن. خوب البته رئکتور دارن (البته بدون غنی سازی)

۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

کارنامه جنگ افغانستان تا امروز

UNDER THE TALIBAN

TODAY

Children enrolled in school

900,000, none of them girls

More than 6 million, one third of which are girls

Afghans with access to some form of health care

9 percent

85 percent

Access to information

Taliban-run radio stations

60 radio channels, 8 TV stations, 500,000 Internet users

Phone ownership

40,000 landlines

10 million cell phone users, around 500,000 landlines

Proportion of the world’s illicit opium supply produced by Afghanistan

70 percent

89 percent

Under-five mortality rate

257 deaths/1,000 children

257 deaths/1,000 children

Life expectancy

47 years

44 years—the fourth-worst in the world


آیا میشه از افغانستان یه برد ساخت؟ موفقیت همسایه شرقی در جهت پیشرفت و آزادی به نفع کی و به ضرر کیه؟
آیا اوضاع افغانستان رو به بهبود است؟ چاره ای جز این برای ما هست؟
12 August 2010, The New Republic

۱۳۸۹ شهریور ۱۵, دوشنبه

دل آرام

هر که دلارام دید از دلش آرام رفت


چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت

یاد تو می‌رفت و ما عاشق و بی‌دل بدیم


پرده برانداختی کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت


سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت

مشعله‌ای برفروخت پرتو خورشید عشق


خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر


طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی


حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت


آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان


راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی


می چو فروشد به کام عقل به ناکام رفت


***
تکرار برای تاکید بیشتر

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی


حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت


آخر عمر از جهان چون برود خام رفت

***
بزرگ شده ام به وضوح،
سربلندم،
شرافتمند هم
***

***
مهم این نیست که به دیگران دروغ بگوییم یا نه،
مهم این است که هرگز به خودت دروغ نگویی.
به نظر ساده است ولی خیلی سخته، تمرینش کنیم از همین امروز که دیر است.
***
دلم برای نوشتن اینجا تنگ شده بود
***
ممنون از پست دوست نادیده، سروش روحبخش، که نوشته آنچه باید را

بشنوید: لینک از وبلاگ خواب بزرگ.