۱۳۸۶ تیر ۵, سه‌شنبه

پس از جنگ اول جهانی - قسمت اول

چند روزه دارم تاریخ جنگهای جهانی رو می خونم. دونستن اینکه هیتلر تحت چه شرایطی در آلمان ظهور کرد و اینکه چرا دموکراسی در اروپا در فاصله دو جنگ (39- 1918) در بسیاری از کشور سقوط کرد، برام جالبه. قرن نوزدهم قرن رقابتهای استعماری بین کشورهای اروپایی بود. رقبای این بازی کثیف عبارت بودند از: انگلستان، فرانسه، امپراطوری اتریش مجارستان، امپراطوری عثمانی، امپراتوری روسیه، ایتالیا و ژاپن. آمریکا هنوز در این زمان به بازی قدرت جهانی وارد نشده بود و پرتغال و اسپانیا هم تا این زمان از نفس افتاده بودند و به کشورگشایی فکر نمی کردند.

اروپا از نیمه دوم قرن نوزدهم تا وقوع جنگ دوم جهانی دوران صلح مسلح را تجربه کرد که طی آن این قدرتها برای توسعه خود سرگرم ائتلافهای ناپایدار با یکدیگر بودند و بر سر قلمرو و داشتن مستعمرات بیشتر با هم رقابت می کردند، معامله می کردند و گاهی هم می جنگیدند. آتش این زیاده خواهی های جنون آمیز سرانجام به جنگ اول منجر شد که نتیجه آن از بین رفتن امپراطوریهای اتریش مجارستان، روسیه و عثمانی شد. روسیه بخشی از قلمروِ به زور اشغال کرده و حتی بخشی از خاک خود را از دست داد و آلمان هم به خاک سیاه نشست. انگلستان و فرانسه پیروز واقعی این جنگ بودند. آلمان نه تنها ویران شد و شکست خورد، بلکه بخشی از خاک و تمام مستعمرات خود را هم از دست داد و طی کنفرانس صلح ورسای غرامت سنگینی بر آن کشور تحمیل شد و در اروپا تحقیر شد. با اینکه آلمانیها از گذشته دور آدمهای سخت کوش و پرکاری بودند، هدایت نادرست اقتصادی و فشارهایی که دیگران بر آنها تحمیل کردند، ایشان را به فلاکت سختی دچار کرد. در سالهای سخت پس از جنگ اول که فرانسه و انگلستان و شوروی جوان و آمریکا از تحقیر آلمان سرخوش بودند، آلمانیها برای زنده ماندن به نان شب محتاج شدند. رکود اقتصادی، گرسنگی و فقر و تحقیر، در نهایت شرایطی را به وجود آورد که دموکراسی به کناری گذاشته شد و مردم هیتلر منجی را برای نجات خود انتخاب کردند. و آن شد که نباید می شد. جنگی در گرفت که 52 میلیون کشته در پی داشت. 7 میلیون آلمانی، 26 میلیون روس، 6 میلیون لهستانی، 8 میلیون چینی و 3 میلیون ژاپنی. 500 هزار انگلیسی و 650 هزار فرانسوی نیز خون بهای ستمی را پرداخت کردند که فکر می کردند برای آنها یک پیروزی بوده است. در پست بعدی در این باره بیشتر می نویسم.

۱۳۸۶ تیر ۴, دوشنبه

نيازمندي

يا شايد غير آدميزاد يا چيزي در اين مايه ها
برای رفع پاره ای دلتنگیها
نیازمندیم
توانايي رانندگي با پ‍ژو 504 قديمي، دنده تو فرمون، آشنايي به خيابان هاي تهران، وقت خالي در تمام روزهاي هفته
از اولويت هاي انتخاب خواهد بود

۱۳۸۶ تیر ۳, یکشنبه

فردا

از قوانين مورفي
لبخند بزن
فردا روز بدتريه
***
دو سه روزي است از خونه نمي تونم در بلاگر وارد شوم. حوصله امتحان با فيلتر شكن را هم نداشتم

۱۳۸۶ خرداد ۳۱, پنجشنبه

بنویس

بگو از ما که به زندگی دچاریم
لحظه ها رو می کشیم نمی­شماریم
بنویس از ما که در حال فراریم
توی این پاییز بد فکر بهاریم
.
.
.
بنویس از ما که عشق رو نشناختیم
حرف خالی زدیم و قافیه باختیم
بگو از ما که تو خونمون غریبیم
لحظه لحظه در فرار و در فریبیم
بگو از ما که به زندگی دچاریم

لحظه ها رو می­کشیم نمی­شماریم

۱۳۸۶ خرداد ۲۹, سه‌شنبه

بهار هم رفت

بهار دلکش رفت و دل به جا نیست
***
از آ ن سوی خورشید
و زان سمت دریا
بهار پشت زمستون
...
***
رود من در این جهان به کجا می رود؟
***
***
قایقی باید ساخت

۱۳۸۶ خرداد ۲۴, پنجشنبه

همین روزها

در گلستانه چه بوی علفی می­آمد
من در این آبادی پی چیزی می­گردم

من چه سبزم امروز (تلاش می­کنم سبز باشم و از نوشته­ها انرژی منفی نبارد)
***
انسان چیزی می­شود که به آن می­اندیشد.
هر طلوع فرصتی برای تولد دوباره است، اگر حواسم باشد.
***
سفر عالی بود و جای همگی خالی. از تاکر به لاویج رفتیم به همراه یک شب و روز اضافه کنار دریا.
***
یه روز از همین روزها
روی شب پا می­زارم
توی قاب لحظه ها عکس فردا می­زارم. امینه دریانورد
***
ماه و زهره را نمی­خواهم دیگر به طرب بیاورم، خودم و اطرافیان را کافیست.
دنیای آرمان گرایی صرف را هر چه زودتر باید رها کنم.

۱۳۸۶ خرداد ۱۱, جمعه

دموکراسی و توسعه

در کشورهایی که با نظامهای استبدادی اداره می شوند، نباید انتظار توسعه اقتصادی و افزایش رفاه اجتماعی مردم را داشت. نیروهای اجتماعی در چنین جوامعی به شکل زیر هستند.

وضع نیرو های اجتماعی در نظامهای غیر دموکراتیک

در این جا سه حالت ممکن است وجود داشته باشد:

  1. حکومت استبدادی برای تراشیدن مشروعیت برای خود تصمیم به توسعه اقتصادی می گیرد. برای این کار دستگاه حکومت مدتی نیروهای اجتماعی را به زور به یک سمت جهت می دهد. اما منفع متناقض است. به همین دلیل پس از مدتی به تدریج همه چیز از هم می پاشد و دشمنی ها رو می شوند و خود را نشان می دهند. تجربه شوروی و ایران در زمان شاه از این دست است. چنین خطری چین کمونیست را هم تهدید می کند.
  2. حکومت قصد بهبود اقتصادی دارد اما نمی تواند نیروهای متنافر اجتماعی را به یک سو جهت دهد. توسعه ای بتعی اتفاق می افتد ولی دستاورد آن در کشمکشهای بین این نیروها از بین می رود.
  3. حکومت اصلا به دنبال توسعه نیست چون آنرا به ضرر خود میداند. در این حالت توسعه ای هم رخ نمی دهد و وضع مردم همینطور بد می ماند. سوریه، اردن و کره شمالی از این نوع هستند.

در هر سه حال چون گروههای بزرگی از جامعه از دسترسی به قدرت منع شده اند، نیرو و قت خود را به ناچار صرف مقابله با نظام موجود می کنند و نظام نیز از توسعه هراس دارد زیرا اثرات آن اگر به دست مخالفان که بخشهای بزرگی از جامعه هستند بیافتد یقینا بر ضد خود نظام از آنها استفاده می کنند. پس توسعه بیش از حد معینی ممکن نیست. پس از مدتی نیروهای اجتماعی به دلیل اصطکاکی که با هم دارند خود نیز فرسوده می شوند و جامعه یه شکل زیر در می آید.


حالت اول ممکن است در کوتاه مدت جذاب به نظر برسد اما وقتی ناگهان نظم مستقر بر اثر تعدد گسلهای اجتماعی و لرزش ناگهانی و غیر منتظره آنها فرو ریخت، بیشتر دستاوردهای توسعه زوری از بین می روند.

اما در یک جامعه دموکراتیک

چون گروههای اجتماعی می توانند به قدرت و فرصت پیگیری خواسته های خود دست پیدا کنند، سعی می کنند با هم همسویی و اعتلاف داشته باشند. در عین حال نیروهایی که در انتخابات شکست می خورند به امید پیروزیهای بعدی با نظام موقت مستقر همکاری می کنند. نتیجه جامعه ای می شود که نیروهایش تقریبا همسو هستند و می تواند از آنها برای توسعه بهره بگیرد. از آنجا که به دلیل ساختار نظام، این همسویی در طول زمان تداوم دارد، رشد و توسعه اقتصادی هم در طول زمان تداوم پیدا می کند.

وضع نیرو های اجتماعی در نظامهای دموکراتیک