۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه

سفرنامه دبی 2: شهری جهانی

اینجا قبل از پرواز دو ساعتی تو فرودگاه امام که بزرگترین و مهمترین فرودگاه کشوره چرخ می زدیم. تو این دو ساعت نه هواپیمایی پرید نه نشست. سوت و کور. تابلوی پروازها تا ساعت 3 نیمه شب فقط حدود ده یازده پرواز رو نشون می داد.

فرودگاه دبی اما یه شکل دیگست. مثل مور و ملخ هماپیما می شینه و می پره. هر 5 دقیقه یا ده دقیقه.

این دو صحنه رو که می بینی به انزوای کشورت تو دنیا پی می بری. عربا رو همه نقشه هاشون می نویسن خلیج عربی. حتی دیگه google earth هم کنار Persian gulf نوشته Arabian gulf. اما دیگه کی مارو میشناسه. کی میاد ایران. ما با کجای دنیا ارتباط داریم. عربا گوی سبقت رو از این دایناسور خسته و رو به احتزار ربودن. چیزی که همیشه انتظارشو می کشیدن.

۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

سفرنامه دبی 1: خرسندی

یک توضیح

*** ما (شامل من و بقیه!) یه سر رفتیم امارات برای گردش. من اونجا بعضی چیزای جالب دیدم که دوست دارم در موردشون بنویسم. نوشته های من معمولا حالت خبر خامی رو داره که از تلکس خبرگزاری بیرون می آد. هیچ چیزی جز اصل پیام به نوشته ضمیمه نیست. شاید به این دلیل از نظر ادبی جذاب نباشه. پیشاپیش معذرت می خوام.***

اونجا که بودیم نه دعوا دیدیم نه تصادف. تو چهره مردم غم و قصه دیده نمی شه و به نظر می آد که مردم از زندگی و وضعیتشون خرسندن. هم اون هندی و فیلیپینی که در ته هرم ثروت جامعه هستند و هم پولدارترین مردم همه از اینکه جزئی از پیشرفتی که داره اونجا اتفاق می افته هستند راضی و خرسندند. چرا اینجا مردم افسردن؟ چرا از داشته هامون راضی نیستیم؟ آیا زیاده خواهیم یا خرسندی به چیزایی وابستس که اینجا گیر نمی آد؟

عزرائیل
فیدل کاسترو تغییر کرد، رهبران سیاسی جابجا میشوند، و از این جهت میشود، سیاستمداران را به دو گروه تقسیم کرد، آنهاییکه بوسیله مردم تغییر میکنند و آنهاییکه بوسیله عزرائیل و یا در سایه عزرائیل تغییر میکنند. جالب ایجاست که آنهاییکه تغییر بوسیله عزرائیل را میپذیرند، خود را مردمی ترین حکومت میدانند و برای مردم کار میکنند، اما هیچ گاه حاضر نیستند، نظر همین مردم را درباره خود بپذیرند

The lesson of Spilberg

Writing in English is an effort to improve my writing ability but still it is as important as before what I am writing!

Watching Aljazeera I heard of Steven Spillberg withdrawing from attendance in some affair related to Chinas Olympic games this year. He has accused Chinese government not to take enough action against ongoing genocide in Darfur Sudan and hence has sanctioned any further cooperation. China is the first trading partner of Sudan which has imported more than 4.1 billion $ of commodity most of which is crude oil from Sudan and in return has sold weapons to it. It also has vetoed many UN resolutions aiming at placing embargo on Sudanese government. Here what is important is not the story of china and Sudan. What most impressed me is that this time the one who has done so is Steven Spillberg, One whom I have never considered as some one more than a living creature. Some one who like many has nothing to do with anything more than following his own most personal interests notwithstanding any body else. as I had always used to think so, selfishness describes this character the best. What he did, in line with what had Casparov, Russian most well known chest player done proved me that I am still far from being realistic and optimistic. Many people that in my style of thinking were totally rejected as being selfish can be different! I am not still convinced to accept individualistic negligence as a way of life ordinary, moral and acceptable. But it seems that having a social or individual identity is not something inherent in anyone of us. People change, people are affected by their outer environment, people have different capacities and do not share equal genius. We do not start from the same background are not exposed to the same instigations and same resources. What ever is the story, the important thing is that loving others is inherent in human kind. It is inherent in every one of us to help others, to be good and benefactor. And above all: PEOPLE CHANGE. The direction is what causes hope or fear. Society can progress or set back. And there is no way but to give people love, recognize others and pay tribute to them in cause every single person is capable of contribute to a better life for all.

۱۳۸۶ بهمن ۲۷, شنبه

فکر
می

کنم، پس
هستم
. رنه دکارت


شک
می

کنم، پس
هستم.

نمی­دونم برای آدم مشهوری هست یا نه ولی من شنیده­ بودمش


امروز
به نظر باید ترکیبی از دو تای بالا


به
همراه



تعامل می


کنم، پس هستم
را استفاده کنیم.


***


Quote of the
Day - Socrates - "Let him that would move the world first move himself."


***


آموزشی
سربازی تمام شد و خودش شروع. آموزشی از این نظر جالب بود که در آن نیازی نبود کلی
از ژست های الکی بیرون رو در برخوردها با دیگران حفظ کنی. موی سر و لباس و از این
جور چیزها، تازه خیلی ها را دفعه می­بینی که احتمالا بعد از این دوره آموزشی دیگه
تا آخر عمر نمی­بینی­شون، پس دلیلی نداره برای اینکه خیلی خودسانسوری کنی.


محمد
صباغی عزیز که بعد از چند دقیقه دوست شدیم، همسایه طبقه بالاییم، جهرم خوش می گذره؟


***


باز هم
دستگیری اعضای کمپین در حین جمع آوری امضا
+ تفهیم اتهام ناهید کشاورز و جلوه
جواهری در دادگاه انقلاب


***


دبیرستان
یه روزی با نفر دوم راه افتادیم رفتیم کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران تا قانون اساسی
مشروطه
رو پیدا کنیم بخونیم. الان دیدم متنش روی نت هست چه خوب برای اینکه می شه
بخوانیمش باز و چه حیف برای اینکه ...

***


هر روز
غیر تعطیلم تقریبا تکرار این برنامه است: یک ربع به هفت تا 14 سربازی، عصری هم تا 8
شب سر کار. باید بین­ش و توی بقیه روز به باقی زندگی برسم، دلم برای نوشتن وبلاگ تنگ شده بود


***


یک ثبت
برای ماندن در تاریخ از آذر امسال باید بنویسم


***


کلی از
حرف ها و ژست ها که می گیرم روشنفکرانه است و احتمالا در عمل بر خلافشان رفتار
می­کنم لطفا در هر موردی چنین رفتاری داشتم بهم تذکر بدین

۱۳۸۶ بهمن ۱۹, جمعه

چند نکته درباره قدرت فردی

  1. قدرت از ارتباط به دست می آد. رابطه دو نفر با هم تا زمانی دوام پیدا می کنه که طرفین از رابطه سود ببرن یا دست کم ضرر نکنن و گزینه بهتری هم نداشته باشن.
  2. قدرت وقتی به دست می آد با خودش این دردسر رو به همراه میاره که مجبوری حفظش کنی. ولی وقتی نداریش نداریش. البته نداشتنشم برای آدم محدودیت و ناراحتی به دنبال داره.
  3. قدرت وقتی از راه انقیاد دیگران به دست بیاد بسیار شکننده و ناپایداره. وقتی دیگران برای مخالفت با شما مجبور شن هزینه گزافی بپردازن ممکنه خیلی راحت یه دفه بزنن زیر بازی و اون وقت دیگه کسی نمی مونه که شما در رابططون با اون بتونین قدرتی به دست بیارین
  4. قدرت مند شما اگه به بهای ضعیف نگه داشتن دیگران بخواد به دست بیاد معنیش اینه که دیگران از رابطه با شما که شما دارین توش تولید قدرت می کنین آسیب می بینن. این وضع نمی تونه پایدار باشه و مردم واینمیسن تا شما سوارشون بشین
  5. آدمهای باهوش می دونن که جمع جبری قدرت ثابت نیست. آدمهای باهوش برای اینکه تو یه جمعی قدرت و اثر گذاری داشته باشن نمی زنن دیگران رو ناکار کنن و دهنها رو ببندن.
  6. آدمهای باهوش به خوبی می دونن که برای قدرتمندتر از دیگران بودن باید بیش از دیگران تلاش کرد و وقت گذاشت. صدای کلفتر و فریاد بلندتر یا بازی کثیف قدرت نمیاره هرچند که ممکنه چند صباحی آدم نادون رو به این خیال بندازه که اتفاقی افتاده.
  7. قدرتمند بودن به معنی درستش یعنی اینکه بتونی با سعی و تلاش خودت، با رعایت منافع دیگران و درک درست از واقعیتِ وجودِ اونهایی که طرفت هستن و بدون اینکه به بقیه آسیبی بزنی و حتی بهتر از اون ضمن اینکه به توانمندتر شدن و قدرتمندتر شدن دیگران کمک کنی بتونی تو تعادل نیروها دست بالا رو داشته باشی. به این ترتیب قدرت چیزیه که برای حفظش باید مدام تلاش کرد و استراتژی عوض کرد.
  8. اینا می تونه چیزایی باشه که به قدرت اسیب میزنه: عصبانی شدن و واکنش بی موقع نشون دادن، نشناختن وضع موجود و تحمیل تصورات خود به واقعیت بیرونی، آسیب زدن به دیگران در رابطه، به موقع کوتاه نیومدن و عقب نشینی نکردن، در چند جبهه درگیر جنگ شدن و تقسیم توان، به رسمیت نشناختن قدرتهای دیگه ای که واقعا وجود دارن هرچند ما دوسشون نداریم (اشتباهی که شاه در مقابل نیروهای اسلامی کرد – مثال سیاسیه اما می تونین در سطح فردی بهش فکر کنین)
  9. قدرت کوری میاره. آدم وقتی قدرت داره خیالش راحته که فلان راهو رفته و به این قدرت رسیده و ممکنه روششو به اشتباه به افراد جدیدی اعمال کنه که امکانپذیر نباشه یا از تغییر شرایط بیرونی غافل شه و راه حل قدیمی رو استفاده کنه. نشونه این کوری اینه که آدم نشونه هایی از مقاومت دیگران یا کاهش قدرتش می بینه بدون اینکه بتونه به موقع بفهمه چرا این اتفاق افتاده و تصمیم لازم رو بگیره.
  10. قدرتی که از بازی شطرنج بدست میاد با قدرتی که تو کتک کاری گیر آدم میاد این فرقو داره که تو روش اول نه آسیب می زنی و نه آسیب می بینی و همیشه فرصت برای جبران هست. این یه قدرت پایدار و نرمه. اما تو دومی هربار شکست ممکنه به معنی نابودی باشه. این بازیه سود حداکثر یا زیان حداکثره و قمار خطرناکیه و به همین دلیل ناپایداره. دیکتاتورهای تمامیت خواه (توتالیتر) مثل چائوشسکو، هیتلر و صدام تو این بازی دوم درگیر شدن و موقع بازی جایی برای حضور دیگران تو زمین نذاشتن.

به نظر شما گاندی چرا قدرتمند بود؟ چرا قدرتی درست کرد که هنوز شصت سال بعد از مرگش داره خودشو بازتولید می کنه؟ دیگه چه کسایی رو می شناسین که چنین مهارتی از خودشون نشون داده باشن؟