۱۳۸۶ آذر ۱۶, جمعه

........شاید روزی من

یک نفر دیگر اعدام شد؛ شاید روزی من هم یک اعدام کننده باشم
میگویند روزی مسیح از جایی میگذشت و دید کسی را به بهانه زنا سنگسار میکنند و از او هم خواستند، سنگی بزند، مسیح گفت کسی سنگ بزند که در ذهن زنا نکرده باشد
ذهن جای هر کاری است، خصوصا کارهایی که میترسیم و یا موقعیت یا امکاناتش و یا....... را نداریم
با زیبا رویان میخوابم و بیدارمیشوم...............................و
کس دیگری را تحقیر کردم، طرد کردم، متنفر شدم، خیلی زیاد، خیلی، و او را بانی خیلی چیزها دانستم، و آرزو کردم ای کاش نبود
شاید روزی من دیگر نترسم، شجاع شوم
شاید روزی من قوی شوم
شاید روزی من قدرت و امکاناتی پیدا کنم
شاید روزی من یک اعدام کننده شوم
شاید روزی م..............ن

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خیلی قشنگ بود. خیلی.
همیشه سر می زنم.