۱۳۸۶ آذر ۱۶, جمعه

ترس­ها، ناامنی­ها

روز دانشجوست، من ولی !؟
یکی دو هفته پیش برای تحقیق کاری رفته بودم دانشگاه پلی تکنیک. مدت­ها بود حس خوبی نسبت به دانشگاه نداشتم که بیشتر بخاطر برخوردهای استاد [...] ارشدم بود، جنب و جوش دانشجو بودن باز دلم را برد، می­خواهم هر چه زودتر دوباره دانشجو بشوم، هر چند که فعلا ناچارم به زودی سرباز شوم.
***
ترس­ها، ناامنی­ها، میل به دقت نکردن در هرچیز معجزه­آسایی- چون ممکن است فردا تمام شود، و رنج ببریم.
همیشه در وضعیتی قرار می­گیریم که نمی­شناسیم*
***
تنها کسی که شاد باشد می­تواند شادی بپراکند *
***
باید تا هر کجا که هست ...، حتی اگر
-
درست آن گاه که هیچ انتظارش را نداریم، زندگی پیش روی ما مبارزه­ایمی­نهد تا شهامت و اراده­مان را برای دگرگونی بیازماید. *
-
آدم­ها آنقدر از ناشناخته­ها می­ترسند که

* پائولوکوئلیو

هیچ نظری موجود نیست: